سفیداب

از دانشنامه الکترونیکی زنان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
گلوله‌های سفیداب
جعبه سفیداب

سفیداب (اسفیداج) یکی از انواع آرایش هفت‌قلم است که برای سفید کردن و یکدست کردن پوست صورت در آرایش زنان به کار می‌رفته است. سفیداب پودر سفید رنگی بوده که از کربنات قلع یا سرب گرفته می‌‎شد.

تاریخچه

قدمت استفاده از رنگ برای پوست صورت به زمان سومریان باز می گردد. زنان سومری با گل اخرای زردرنگ صورت خود را رنگین می ساختند. زنان مصری و بابلی به صورت گل اخرای زرد و قرمز زده و لب های خود را نیز قرمز می کردند. گاهی نیز روغن گیاهی، روغن حیوانی و موم عسل معطر نیز به آن می افزودند تا بدین وسیله پوست صورتشان نرم تر شده و در برابر خشکی هوا و نور آفتاب محافظت شود. بعدها پودر سرب به این مواد اضافه شد که علیرغم سمی بودن خفیف آن، برای روشن تر کردن رنگ پوست به کار می رفت.[۱]در روم باستان کربنات سرب به عنوان یک محصول آرایشی برای سفید کردن پوست استفاده می‌شد.[۲]تصور می‌شد که پوست روشن نمادی از زنانگی است و ایده‌آل‌های زیبایی در آن دوران به شفافیت پوست افراد کمک می‌کرد. ماده اولیه سفیداب سرب سفید بود و زنان رومی از آن برای پوشاندن لکه‌ها و افزایش رنگ پوست استفاده می‌کردند.[۳]کربنات سرب همچنین در سراسر مصر باستان و یونان به عنوان یک ماده آرایشی سفید، معروف به cerussa استفاده می‌شد. [۴]روشن شدن پوست ابتدا با انگیزه زیبایی انجام می‌شد، اما ارتباط میان پوست روشن و و تفوق نژادی از قرن شانزدهم به بعد شکل آشکاری به خود گرفت.[۲]

طرز استفاده

زنان در گذشته و پیش از آن که کرم پودرهای آرایشی و صنعتی وارد بازار شود برای سفید کردن پوست صورت خود از سفیداب استفاده می‌کردند و آن را در جعبه‌های فلزی خاص نگاه می‌داشتند. در استفاده از سفیداب، ابتدا صورت را چرب می‌کردند، سپس این گرد را در آب حل نموده، بر روی پوست صورت می‌مالیدند و با دست آرام آرام فشار می‌دادند، تا رنگ سفید یکنواخت بر روی پوست صورت ایجاد شود. سفیداب را چندین روز در کاغذ پیچیده جلو راه، زیر فرش می‌گذاشتند تا پرورده شده دست بهم گردیده بر روی صورت بنشیند و سپس سر انگشتان به آن زده از زیر موهای زلف تا زیر گردن همه‌جا را با آن یکنواخت می‌ساختند. سفیداب تبریز مرغوب بود. طرز سفیداب مالیدن این‌طور بود که به دستمال نازک سفیدی کمی روغن بادام می‌زدند و آن دستمال را توی جعبه سفیداب فرو می‌کردند و به صورت می‌مالیدند. جعبه سفیداب، معمولاً قوطی کوچک نقره و یا خاتم‌کاری بود.[۵]

طرز درست کردن

بهترین نوع سفیداب از قلع گرفته می‌شد. بدین ترتیب که قلع را کوبیده و انگور را نیز با هسته آن می‌‎کوبیدند و در سرکه می‌انداختند و در ظرف را محکم می‌بستند. پس از چند روز آن را بیرون می‌آوردند و پس از خشک شدن آن را حرارت می‌دادند.[۶]این سفیداب را نباید با سفیداب سرب[۷] که به آن سفیداب شیخ (منسوب به شیخ بهایی) می‌گفتند و ترکیبی از کربنات سرب و هیدرات سرب است و کاربرد رنگ در نقاشی را دارد اشتباه گرفت، چرا که سمی است و مصرف آن برای بدن مضر است.

استفاده دارویی

گفته شده طبیعت آن سرد و خشک است. برای خشک کردن زخم و از بین بردن درد چشم و درمان عفونت چشم به همراه داروهای دیگر و نیز درمان شقاق به کار می‌رفت.[۸]

نوعی از سفیداب به نام سفیداب یزدی یا اسفیداج الحصاصین برای از بین بردن چربی و تمیز کردن پوست به کار می‌رفت و کاربرد لایه‌بردارهای امروزی را داشت و با سفیداب آرایشی متفاوت است.


منابع

  1. سودآور فرمانفرمائیان (1381). هفت قلم آرایش ـ لوازم آرایش ایرانیان. ترجمه مژگان محمدیان نبینی. کتاب ماه هنر. شماره 45-46. صص120-123.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Petit, Antoine (2019). Skin lightening and its motives: A historical verview. Annales de Dermatologie et de Vénéréologie. 146 (5), p399–409.
  3. Beck, L., Caffy, I., Delqué-Količ, E. et al (2018). Absolute dating of lead carbonates in ancient cosmetics by radiocarbon. Communications Chemistry,1, 34.
  4. Littler, W A (2020). Death by Vanity in the 18th Century. QJM: An International Journal of Medicine.113 (11), p783–784.
  5. مونس‌الدوله (1380). خاطرات مونس‌الدوله ندیمه حرمسرای ناصرالدین شاه. به کوشش سیروس سعدوندیان. تهران: زرین. ص27.
  6. تنکابنی، سیدمحمدمومن (1387). تحفة المومنین. تصحیح و تحقیق روجا رحیمی، محمدرضا شمس اردکانی، فاطمه فرجادمند. تهران: مؤسسه نشر شهر. ص39.
  7. بیرونی، ابوریحان (1352). صیدنه. ترجمه فارسی قدیم از ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی. به کوشش منوچهر ستوده، ایرج افشار. تهران: شورای عالی فرهنگ و هنر، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی. ص60.
  8. الهروی، موفق‌الدین ابومنصور علی (1346). الابنیه عن حقائق الادویه یا روضة الانس و منعقد المنفس. به تصحیح احمد بهمنیار. به کوشش حسین محبوبی اردکانی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. ص32.


نویسنده: حکمت بروجردی