وسمه
وسمه /vasmeh/ یکی از انواع آرایش هفتقلم است که برای رنگ کردن ابرو در گذشته از آن استفاده میشد و رنگ نیلی ایجاد میکند.
رنگ نیلی نیل از تنوع زیادی تولید می شود گیاهانی که دو مورد از آنها را می توان نام برد، یعنی نیل هندی، از برگ های Indigojera tinctoria و وود از برگ ها از Isatis tinctoria که رنگ آمیزی آن
وسمه با نام علمی Isatis tinctoria L شناخته میشود گیاهی چند ساله است که در انگلیسی Indigo از جنس Indigofera و گونه tinctoria است. این گیاه به صورت درختچه با برگهای عمودی است. اگرچه در معدودی از منابع فارسی از آن به عنوان نیل (برگرفته از نام هندی آن) یاد می گردد، ولی کشاورزان آن را با نام وسمه میشناسند و این نام بین محققان عمومیت دارد. نام لاتین این گیاه isatis tinctoria است. همچنین به برگهای این گیاه در زبان لاتین indigofera میگویند.
تاریخچه
وسمه گیاهی است که پیشینه استفاده آن به حدود 2000 سال پیش از میلاد مسیح میرسد. ا منشاء دقیق وسمه مشخص نیست و از هند به عنوان خاستگاه احتمالی آن یاد می شود. استفاده از نیل (ماده رنگی) استخراج شده از وسمه دارای سابقه طولانی می باشد. در قدیمی ترین اسناد سانسکریت موجود، به رنگرزی با وسمه اشاره شده است. در برخی موارد، رنگ آبی استفاده شده در منسوجات افراد مومیایی شده در مصر از وسمه بوده است. در تلمود در متن میشنای رساله میگلا از کاهنی یاد شده که دستانش را با وسمه (در عبری סטיס /satis/) رنگ کرده است. کهن ترین پارچه های باستان شناسی کشف شده در غرب آفریقا، مربوط به منطقه داگن در کشور مالی است. قدمت برخی از این پارچه ها به قرن 11 میلادی و برخی دیگر به قرن 12 میلادی برمی گردد که رنگ نیلی آنها مربوط به جنس Indigofera و Philenoptera می باشد. در پرتغال در سال 1566 فردی به نام آندره آلوارس، نوشتاری در خصوص چگونگی استخراج نیل از وسمه ارائه کرده است که آثار آن هنوز موجود می باشد.
در گذشته نیل از هند به مناطق مدیترانه تجارت می شد که در قرون وسطی، مقدار آن مضاعف گردید. در قرن 16 میلادی، کشت گسترده وسمه در هند و جنوب شرق آسیا شروع شد. بعدها در آمریکای مرکزی و جنوب ایالات متحده، مزارع نسبتاً بزرگی به تولید وسمه اختصاص یافت.[۱]ن
استفاده دارویی
عصاره برگ وسمه به عنوان عامل ضد دیابت و صرع شناخته می شود. این ماده در مداوای تنگی نفس، سیاه سرفه و تپش قلب نیز کاربرد دارد. در طب سنتی از عصاره برگ این گیاه (گاهی اوقات مخلوط با عسل یا شیر) برای درمان بیماری آسم، اختلالات عصبی، برونشیت، تب، مشکلات معده، کلیه و طحال، به عنوان ماده پیشگیری کننده هاری و به عنوان پماد برای درمان زخم های پوستی، زخم معده و بواسیر استفاده می شود. علاوه بر آن، برای درمان سوختگی و زخم حیوانات اهلی چون گاو و اسب نیز کاربرد دارد. در هند، از تنتور حاصل از بذر وسمه برای از بین بردن شپش استفاده می شود. در کشور کامرون، پودر ریشه را برای تسکین درد دندان، در تانزانیا برای مداوای سفلیس، سوزاک و سنگ کلیه مورد استفاده قرار می دهند. در کشور هند، از دم کرده ریشه این گیاه به عنوان یک پادزهر در برابر مارگزیدگی و همچون برای تسکین التهابات ناشی از نیش عقرب و حشرات در انسان استفاده می شود.[۱]
استفاده آرایشی
در زبان فارسی، وسمه به مفهوم نوعی خمیر است تهیه شده از برگ نیل (نام هندی این گیاه) که در قدیم زنان ایران برای رنگ کردن ابرو از آن استفاده میکردند.[۲]
انواع
وسمه بسته به منطقهای که در آن کشت میشود رنگ متفاوتی ایجاد میکند. وسمه هندی رنگ سیاه طاووسی ایجاد میکند و وسمه کرمانی رنگ سیاه فقط و یا با طاووسی کم رنگ، وسمه هندی قدرت رنگ دهی بیشتری دارد.[۳]
وسمه را هیچگاه به تنهایی به ابرو نمیکشیدند زیرا در این صورت، ابرو آبی رنگ میشد که زیبا نبود. از اینرو پس از وسمه، روناس یا گرد خورشید به کار میبردند. روناس را میکوبیدند و الک میکردند و با آب سرد یا گرم خمیر میکردند. آنگاه با میل مخصوص یا چوب کبریت که سرش پنبه پیچیده بودند روناس را به ابرو میکشیدند و ابرو پس از ده یا پانزده دقیقه رنگ میگرفت و به رنگ پرطاووس در میآمد. پارهای زنان به همین اندازه بسنده میکردند، اما پارهای، دوباره روی ابرو رنگ یا وسمه مینهادند تا مشکی شود که آن را پر کلاغی میخواندند.
پس از به کار بردن روناس یا گرد خورشید و گذشتن بیست دقیقه کمابیش، روی آن را میشستند و خشک میکردند و باز دست اندرکار وسمه کشیدن میشدند و آب دادن به ابروها را چند بار تکرار میکردند تا پر رنگ و مثل زغال سیاه شود. به روایتی طرز وسمه کشیدن در این نوبتها چنین بوده است که نخست چوب یا میل پنبه پیچیده را به وسمه میزدند و بیدرنگ به کرک آتش میمالیدند که آب وسمه را بگیرد و رنگ بیندازد، و به ابرو میکشیدند. آنگاه با یک دست، قاشق چایخوری، و به دست دیگر، نعلبکی میگرفتند و سرشان را کج میکردند و با قاشق چایخوری دمبدم آب وسمه به ابرو میدادند. پیرزنان، ابروها را یک دست سیاه میکردند، اما زنان جوان بیشتر وقتها پس از وسمه کشیدن یک خال سیاه در میان دو ابرو مینهادند و یا رنگ آبی وسمه را که میان دو ابرو میماند، به اندازه یک خال باز میگذاشتند.[۴]
طرز استفاده
وسمه جوش ظرف مسی توگودی بود که صافی مسی کوچکی درون آن قرار داشت. برگ وسمه را به همراه آب در آن میریختند و روی آتش منقل نگاه میداشتند تا جوش بیاید و قوام پیدا کند، سپس آن را از صافی رد میکردند و در کاسه میریختند. آنگاه میل عاجی را که سر آن پنبه پیچیده بودند، در وسمه میزدند و به ابرو میکشیدند و به این ترتیب ابروها را پر پشت و پیوسته میکردند.
گاهی نیز ابروها را ابتدا رنگ و حنا یا رنگ و روناس خیس کرده میگذاشتند و بعد وسمهکشی میکردند تا رنگ زیرین مشکی و خوشرنگ شود، به این ترتیب که صاحب ابرو سرش را در لگنچهای خم کرده زن دیگری آب وسمه را در میان صابون برگردان که توی آن را گود ساخته بودند ریخته از داخل آن با قاشقکی که مخصوص همین کار بود لعاب وسمه که در اثر مجاورت با صابون چربی و زنگار بسته بود به گوشه بالای ابروی وی ریخته به بقیه نقاط دیگر ابروهای پیوستهاش که شیوه آن روز بود رسانیده از گوشه ابروی سمت لگنچهاش سرازیر میگردید و مرتبه دیگر سر را به طرف عکس اول برگردانده از جهت دیگر این کار را تکرار میکرد و این کار همچنان ادامه یافته دائماً سر را از این جهت به آن جهت گردانده زن دستیار قاشق وسمه را به این گوشه و آن گوشه ابروهایش میرساند تا رنگ و حنا کاملاً رنگ انداخته و ابرو سیاه شود و فایده این وسمه و داخل صابون ریختن آن این بود که رنگ و حنا یا رنگ و روناس، ابرو را تقویت و پرپشت میکرد و چشم را نیز تقویت میکرد، اما اندکی رنگ مو را حنایی سرخ مینمود و وسمه این نقیصه را برطرف ساخته آن را سیاه شفاف میساخت و زنگار چربی صابون آن را براق میکرد.[۵]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ شاهینی، منیره (1396). تأثیر تنظیم کننده های رشد گیاهی و نوع ریزنمونه بر کالوس زایی و باززایی درون شیشه ای گیاه دارویی وسمه. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم کشاورزی مرکز تهران شرق.
- ↑ خزائلی، عذرا (1387). فرهنگنامه آرایش: واژهنامه توصیفی مواد، ابزار و اصطلاحات آرایشی. ترجمه و تألیف عذرا خزائلی، اسعد صالحی. تهران: بال. ص285.
- ↑ دهخدا، علیاکبر (1377). لغتنامه. ج15. تهران: دانشگاه تهران: مؤسسه لغتنامه دهخدا. ذیل مدخل.
- ↑ کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص351-353.
- ↑ شهری، جعفر (1371). طهران قدیم. ج4. تهران: معین. صص311-312.
نویسنده: حکمت بروجردی