چاقچور

از دانشنامه الکترونیکی زنان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۴ توسط S-hashemi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

چاقچور/čāq(x)č(š)ūr/که به چاخچور و چاقشور نیز معروف است از پوششهای زنان دوران قاجار است.[۱]

زنی در حال پوشیدن چاقچور از روی پوشاک زنان از کهن ترین زمان تا آغاز شاهنشاهی پهلوی، جلیل ضیاء پور
زنی از عهد ناصری با چادر کمری، چاقچور و روبنده که گوشه چارقدش از زیر چادر پیداست؛ از کتاب گنجینه عکسهای ایران، ایرج افشار


طرح چاقچور

تعریف

یکی از پوششهای زنان در دوران قاجار شامل شلوار بلند و بسیار گشادی که جورابی پارچه ای به پایین آن متصل بود.

انواع

این شلوار را زنان به هنگام بیرون آمدن از خانه و بر روی شلیته و تنبان می­ پوشیدند.[۲] شلواری گشاد و آستردار که دم پای آن چین دار و تنگ بود. جورابی نیز از جنس پارچه به آن میدوختند.[۳] بالای ساق آن از طرف داخل پا هر یک شکافی به طول 20 سانتی متر داشت و در واقع باز و ندوخته میماند. [۳]این شلوار به وسیله لیفه بلند و بندی در زیر شکم بسته می شد.  وسط دو لنگه آن را به شکل مثلثی باز می­ گذاشتند و برخی نیز آن را از دو لنگه جدا از هم می­ دوختند به طوری که آن را در بالای زانو با دو بند محکم می­ کردند.[۴] جنس چاقچور معمولا کتان یا ابریشم بود. برخی سفرنامه نویسان از آن به عنوان چکمه پارچه ای یاد کرده اند. [۵]چون چاقچور بسیار بلند و گشاد بود همه تنبان یا شلیته درون آن جا می­ شد و زن­ها بسیار مواظب بودند آهار یا برآمدگی تنبان درهم نشکند و در راه رفتن معلوم شود تنبان پنبه دار یا فنردار پوشیده اند. رنگ آن را بنفش، آبی یا طوسی انتخاب می­ کردند، ولی چاقچور مشکی از همه فاخرتر بود. زنان سادات چاقچور سبز می ­پوشیدند.[۳] در برخی نقاط ایران هنوز هم چاقچور پوشیده میشود.

منابع


  1. ده‍خ‍دا، ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر (1377). لغت نامه. تهران: دانشگاه تهران: مؤسسه لغت نامه دهخدا.
  2. ذکاء، یحیی (1336). لباس زنان ایران از سده سیزدهم هجری تا امروز. تهران: اداره کل هنرهای زیبای کشور، اداره موزه ها و فرهنگ عامه.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ضیاءپور، جلیل (1347). پوشاک زنان ایران از کهن ترین زمان تا آغاز شاهنشاهی پهلوی. تهران: وزارت فرهنگ و هنر.
  4. غیبی، مهرآسا (1384). هشت هزارسال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی. تهران: هیرمند
  5. دروویل، گاسپار.(1337). سفرنامه. ترجمۀ جواد محیی. تهران: گوتمبرگ.


نویسنده: حکمت بروجردی