تفاوت میان نسخههای «پروانه شماعیزاده»
Boroujerdi (بحث | مشارکتها) |
H-ghahremani (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
پروانه | پروانه شماعیزاده (1343-1366) از زنان امدادگر و مبارز در دوران جنگ تحمیلی بود. | ||
=== | === زندگینامه === | ||
پروانه | پروانه شماعیزاده 15 مرداد 1343 در قصر شیرین متولد شد. پدرش نقاش ساختمان بود و برای بازار کار بهتر، با خانوادهاش به سرپل ذهاب نقل مکان کردند. پروین در دوران دانشآموزی فعالیت سیاسی را با پخش اعلامیه و حضور در راهپیماییهای ضد رژیم پهلوی آغاز کرد. در سیزده سالگی در جلسات مذهبی- سیاسی شرکت میکرد.<ref name=":0">کیهانی دوست واقع، زرین تاج (1392). ''خاطرات دکتر زرین تاج کیهانی دوست''. تهران: ریاست جمهوری: مرکز امور زنان و خانواده. ص94.</ref> پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیتهی امداد و جهاد سازندگی مشغول به فعالیت شد. با تشکیل نهضت سوادآموزی، اولین دورهی تدریس سوادآموزی را در زادگاهش برپا کرد و در پانزده سالگی معلم روستای دارتوت شد. با آغاز جنگ از همان روزهای اول در درمانگاه شهید نجمی سرپل ذهاب به امدادگری مجروحان مشغول شد.<ref name=":0" />پدرش هم که خبرنگار روزنامه اطلاعات شده بود وقایع مربوط به جنگ را گزارش میکرد. وقتی خانواده برای در امان ماندن از آسیبهای جنگ تصمیم به ترک شهر و سکونت در کرمانشاه را گرفتند پروانه با ایشان نرفت و در سرپل ذهاب ماند تا به کار امدادرسانی ادامه دهد. با پیشروی عراقیها، زنان و دختران امدادگر شهر را ترک کردند، اما باز هم پروانه حاضر به رفتن نشد. تعدادی فشنگ و نارنجک را به کمرش بست و گفت که حاضر نیست به هیچ روی شهر را ترک کند. | ||
پدرش هم که خبرنگار | |||
او در شهریور 60 پیشنهاد ازدواج | او در شهریور 60 پیشنهاد ازدواج علیاصغر محمودنیا، معلمی از اهالی اسدآباد همدان را که داوطلبانه به جبهه آمده بود پذیرفت. اما در عملیات 11 شهریور 1360، علیاصغر و دوازده تن از دوستانش مفقودالاثر شدند. یازده ماه بعد دشمن از ارتفاعات سرپل ذهاب عقبنشینی کرد و پروانه پیکر علی اصغر را در ارتفاعات قراویز شناسایی کرد. به درخواست پروانه پیکر علیاصغر در کرمانشاه دفن شد. | ||
یازده ماه بعد دشمن از ارتفاعات سرپل ذهاب | |||
او در سال 1361 به عنوان بهیار برای حضور در کاروان حجاج انتخاب شد، ولی به دلیل نزدیکی یک عملیات، و نیاز به حضور بهیاران در | او در سال 1361 به عنوان بهیار برای حضور در کاروان حجاج انتخاب شد، ولی به دلیل نزدیکی یک عملیات، و نیاز به حضور بهیاران در جبههها از رفتن به حج صرفنظر کرد.<ref name=":0" /> | ||
پس از آزادسازی قصرشیرین خط مرزی جلوتر رفت و درمانگاه نیز به جلوتر انتقال پیدا کرد. در شهر خانهای نمانده بود تا بتوانند در آن بمانند، از این رو پروانه به همراه گروهی از بهیاران و پرستاران در بیمارستان آیتالله طالقانی کرمانشاه مشغول به کار شد و تا نیمههای سال1363 نیز همان جا ماند. سپس به عنوان مأمور به جهاد سازندگی تهران رفت و از آنجا دوباره به کرمانشاه منتقل و در گروه پزشکی جهاد سازندگی عازم خدمت به روستاهای محروم شد. | پس از آزادسازی قصرشیرین خط مرزی جلوتر رفت و درمانگاه نیز به جلوتر انتقال پیدا کرد. در شهر خانهای نمانده بود تا بتوانند در آن بمانند، از این رو پروانه به همراه گروهی از بهیاران و پرستاران در بیمارستان آیتالله طالقانی کرمانشاه مشغول به کار شد و تا نیمههای سال1363 نیز همان جا ماند. سپس به عنوان مأمور به جهاد سازندگی تهران رفت و از آنجا دوباره به کرمانشاه منتقل و در گروه پزشکی جهاد سازندگی عازم خدمت به روستاهای محروم شد. | ||
پروانه در 18 اسفند 66 در حالی که | پروانه در 18 اسفند 66 در حالی که میخواست هدایای شب عید را به خانوادههای محرومین برساند در بمباران هواپیمای عراقی در کرمانشاه به شهادت رسید.<ref name=":0" /> مزار وی در گلزار شهدای کرمانشاه است. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == |
نسخهٔ ۶ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۱
پروانه شماعیزاده (1343-1366) از زنان امدادگر و مبارز در دوران جنگ تحمیلی بود.
زندگینامه
پروانه شماعیزاده 15 مرداد 1343 در قصر شیرین متولد شد. پدرش نقاش ساختمان بود و برای بازار کار بهتر، با خانوادهاش به سرپل ذهاب نقل مکان کردند. پروین در دوران دانشآموزی فعالیت سیاسی را با پخش اعلامیه و حضور در راهپیماییهای ضد رژیم پهلوی آغاز کرد. در سیزده سالگی در جلسات مذهبی- سیاسی شرکت میکرد.[۱] پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیتهی امداد و جهاد سازندگی مشغول به فعالیت شد. با تشکیل نهضت سوادآموزی، اولین دورهی تدریس سوادآموزی را در زادگاهش برپا کرد و در پانزده سالگی معلم روستای دارتوت شد. با آغاز جنگ از همان روزهای اول در درمانگاه شهید نجمی سرپل ذهاب به امدادگری مجروحان مشغول شد.[۱]پدرش هم که خبرنگار روزنامه اطلاعات شده بود وقایع مربوط به جنگ را گزارش میکرد. وقتی خانواده برای در امان ماندن از آسیبهای جنگ تصمیم به ترک شهر و سکونت در کرمانشاه را گرفتند پروانه با ایشان نرفت و در سرپل ذهاب ماند تا به کار امدادرسانی ادامه دهد. با پیشروی عراقیها، زنان و دختران امدادگر شهر را ترک کردند، اما باز هم پروانه حاضر به رفتن نشد. تعدادی فشنگ و نارنجک را به کمرش بست و گفت که حاضر نیست به هیچ روی شهر را ترک کند.
او در شهریور 60 پیشنهاد ازدواج علیاصغر محمودنیا، معلمی از اهالی اسدآباد همدان را که داوطلبانه به جبهه آمده بود پذیرفت. اما در عملیات 11 شهریور 1360، علیاصغر و دوازده تن از دوستانش مفقودالاثر شدند. یازده ماه بعد دشمن از ارتفاعات سرپل ذهاب عقبنشینی کرد و پروانه پیکر علی اصغر را در ارتفاعات قراویز شناسایی کرد. به درخواست پروانه پیکر علیاصغر در کرمانشاه دفن شد.
او در سال 1361 به عنوان بهیار برای حضور در کاروان حجاج انتخاب شد، ولی به دلیل نزدیکی یک عملیات، و نیاز به حضور بهیاران در جبههها از رفتن به حج صرفنظر کرد.[۱]
پس از آزادسازی قصرشیرین خط مرزی جلوتر رفت و درمانگاه نیز به جلوتر انتقال پیدا کرد. در شهر خانهای نمانده بود تا بتوانند در آن بمانند، از این رو پروانه به همراه گروهی از بهیاران و پرستاران در بیمارستان آیتالله طالقانی کرمانشاه مشغول به کار شد و تا نیمههای سال1363 نیز همان جا ماند. سپس به عنوان مأمور به جهاد سازندگی تهران رفت و از آنجا دوباره به کرمانشاه منتقل و در گروه پزشکی جهاد سازندگی عازم خدمت به روستاهای محروم شد.
پروانه در 18 اسفند 66 در حالی که میخواست هدایای شب عید را به خانوادههای محرومین برساند در بمباران هواپیمای عراقی در کرمانشاه به شهادت رسید.[۱] مزار وی در گلزار شهدای کرمانشاه است.
منابع