بختگشایی
بختگشایی به معنای توسل به اعمال خاصی برای باز کردن بخت بسته دختران است. سن ازدواج بر حسب زمان و منطقه جغرافیایی متفاوت است، اما در گذشته معمولاً همان سن رسیدن به تکلیف شرعی دختران یعنی نه سال به حساب میآمد. از همین رو اگر دختری به سن ازدواج میرسید و هنوز ازدواج نکرده بود باور عامه بر این بوده و هنوز هست که بخت او به دلیل یک عامل ماورائی مانند سحر و جادوی بدخواهان یا اقبال شوم بسته شده است. لذا باید برای گشودن این بخت متوسل به اعمالی شد. این اعمال معمولاً خواندن اوراد یا انجام کارهایی است که به باور عامه با انجام آنها سحر و جادو باطل شده یا بداقبالی از میان رفته و برای دختر، همسری مناسب یافت میشود.
فلسفه
گره مجازاً به معنی کار مشكل و امری است که به سادگی قابل توجیه یا حل نباشد[۱] و گرهگشا به معنی مشكلگشا باشد.[۲]گره معانی سمبلیک فراوانی دارد که از جمله آنها پیچیدگی، کار مشكل، گرفتاری، و نگرانی است.[۳]صطلاحاتی از قبیل گره در کار، باز کردن گره، یا گره اساسی در اغلب زبانها وجود دارد. باز کردن گره نشان دهنده حل شدن و رهایی است.[۴]انسان های نخستین از گره به عنوان طلسمی برای دور کردن ارواح پلید از قبیله استفاده می کردند.[۵] اصطلاحاتی از قبیل گره درکار، باز کردن گره، یا گره اساسی در اغلب زبانها وجود دارد.[۶]باز کردن و گشودن، به معنای عبور از گره است. عبور از گره ها به طرق مختلف تفسیر می شود: در مفهوم خاص خود به معنای حل مشکل است.[۷]
شیخ انصاری در مكاسب به نقل از شهید اول، ده گونه سحر را نام برده است که یكی از آنها به این صورت ذکر شده است: اورادی که بخوانند و بر ریسمانی بدمند و آنگاه گره بزنند.[۸]باور به تأثیر جادویی گره، و جادو کردن با گرهزنی و راههای گرهگشایی یا جادوزُدایی با گشودن گره در حوزه عمل ساحری، به ویژه هنگام ازدواج و زایش، در بیشتر فرهنگها جایگاه ویژهای داشته است.[۹]
.
ساختواژه
بخت به معنای قسمت و بهره و نصیب و نیز به معنای اقبال، سعادت و دولت است، اما برای زنان به معنی شوهر است. لذا دختر دمبخت، یعنی دختری که به سن ازدواج رسیده است، سفید بخت یعنی زنی که همسر و زندگی مناسب و درخوری دارد، سیاهبخت یعنی زنی که در زندگی مشترک دچار شکست شده یا همسرش را از دست داده است، به خانه بخت رفتن به معنای شوهر کردن است، زن یک بخته یعنی زنی که یک بار ازدواج کرده، دو بخته یعنی زنی که یک بار شوهرش را از دست داده و مجدداً ازدواج کرده باشد.
بختگشایی یک اسم مرکب است که از بخت و گشایی تشکیل شده است. بخت اسم
و گشا اسم فاعل از مصدر گشادن (گشودن) به معنای باز کردن است. ی میانجی و ی اسم مصدری
فارسی میانه: /baxt/
ایرانی باستان: /baxta/ (صفت مفعولی) تقسیم شده، معین، مقدّر، مشتق از ریشه /bag-/ تقسیم کردن، اختصاص دادن
اوستایی: /baxta-/ معین، مقرر؛ سهم، بخش، بهر
سنسکریت: /bhaktaʼ-/ معین، مقرّر
پارتی: /baxt/ تقسیم شده، baxtaγ قسمت، بهر، سهم[۱۰]
زمان
در همه ایام سال امکان انجام مراسم بختگشایی وجود داشت، اما برخی زمانها به صورت اختصاصی برای این اعمال در نظر گرفته شده بود. روز بیست و هفتم ماه رمضان ـ روز کشته شدن ابن ملجم ـ غروب سهشنبه آخر سال، یعنی شب چهارشنبهسوری و همچنین روز سیزده بدر روزهای خاصی بودند که برخی آیینهای ویژه برای بختگشایی در آنها انجام میگرفت، اما بعضی مراسم دیگر بود که انجام آن زمان خاصی نداشت.
بیست و هفتم رمضان
یکی از مراسم بختگشایی مخصوص روز بیست و هفتم ماه رمضان بود، بدین ترتیب که دختر همراه مادر و یا نزدیکان خود، سر اذان ظهر بالای گلدسته مسجد بزرگ شهر میرفت و هنگامی که مردها دسته دسته برای وضو گرفتن و نماز خواندن وارد مسجد میشدند، چادر سیاه دختر را از بالای گلدسته پایین میانداختند. اگر چادر سر مرد روحانی میافتاد، حتماً شوهر آینده روحانی میشد، و اگر سر مرد مکلا میافتاد، شوهر آینده مکلا بود. اما اگر چادر به زمین میافتاد، آن سال از شوهر خبری نبود و میبایست تا سال آینده صبر کند.[۱۱][۱۲]از دیگر رسومات در شب بیست و هفتم ماه رمضان این بود که از عصر آن، دخترها و بیوه زنها به طرف توپ مروارید که توپی مفرغی بزرگ بر روی دو چرخ و بر بالای سکوئی بود و در میدان ارک، قرار داشت رو میآوردند و جهت بختگشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار میشدند و سُر میخوردند و این کار را مجربترین عملی میدانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر میروند.[۱۳]
شب چهارشنبهسوری
مراسم بختگشایی که شب چهارشنبهسوری انجام میگرفت بدین صورت بود که گوشه چادر دختر خانه مانده را سوراخ میکردند و قفلی از آن رد میکردند و قفل را میبستند. بعد، دختر با یکی از زنهای مسن فامیل خود سر چهار راه میایستاد و هر مردی که از آنجا میگذشت، پیرزن نام او را میپرسید. اگر نام مرد علی یا محمد بود، کلید قفل را به دست او میداد و خواهش میکرد قفل را باز کند. سپس برای تشکر مشتی نقل و نبات او میداد و به این ترتیب گره بیشوهر ماندن دختر به دست یک مرد باز و این به فال نیک گرفته میشد.
اما مهمتر از همه، سوار شدن روی توپ مروارید در شب چهارشنبهسوری بود که نه تنها از تهران، بلکه از شهرهای دیگر هم، دخترهای خانه مانده را برای بختگشایی و سوار شدن روی توپ مروارید به تهران میآوردند. توپ مروارید توپ مفرغی بزرگی بود که بر روی دو چرخ و بر بالای سکوئی در میدان ارک قرار داشت. اطراف آن سکو نرده آهنی بود که قفل و کلید داشت و چند سرباز از آن نگهبانی میکردند.[۱۱] از عصر سهشنبه آخر سال دخترها و بیوه زنها به طرف رو میآوردند و جهت بختگشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار میشدند و سُر میخوردند و این کار را مجربترین عملی میدانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر میروند.[۱۳]سال دیگر اگر به خانه بخت رفته بودند، یک دسته شمع دور تا دور توپ روشن میکردند. بعضی وقتها، دخترهای دمبخت از گوشه چارقدشان به قدر یک نوار پاره میکردند و به چرخهای توپ دخیل میبستند.
سیزده فروردین
یكی از رایج ترین رسوم برای بخت گشایی، گره زدن سبزهها در روز سیزده فروردین است. در خراسان دختران دم بخت برای گشودن بخت خود و پیدا کردن شوهر رو به قبله می نشینند و سبزه گره می زنند و می گویند: سیزده به در چارده به تو، سال دگه خنه شو، هاکوت کوتو! هاکوت تو! و سپس مقداری شیرینی در پای سبزهای که گره زدهاند میریزند و از آنجا دور می شوند.[۱۴]این رسم در دوران قاجاریه نیز برای بخت گشایی و حاجات دیگر رواج داشته است، چنانكه مستوفی مینویسد: در این روز دخترهاى دم بخت، براى پیدا کردن شوهر، به سبزه گره میزدند و معتقد بودند که تا سیزده آینده البته حاجت آنها روا خواهد شد، به شرط اینكه این ذکر را در حین انجام گرهزنى گفته باشند: سیزده بدر، سال دیگر، خانه شوهر، بچه به بر. ولی گره زدن سبزه اختصاص به این حاجت نداشت، زنها برای نیتهای دیگر و حتی رفتن زیارت کربلا و مشهد هم، این کار را میکردند.[۱۵]
آش نخود
پختن آش نخود لااله الاالله یکی از مراسمی بود که برای بختگشایی صورت میگرفت. این مراسم که عوام به آن بسیار اعتقاد داشتند بدین صورت بود که پیرزن متدینی از اول ماه رمضان یک کیسه نخود و ده تسبیح صد دانه برمیداشت و به هنگام برپایی نماز در مسجد کیسه و تسبیح را به زنان میداد تا هر اندازه میتوانند برای بختگشایی یک دختر دم بخت لااله الاالله بگویند و به نخودها بدمند. همین که یک دوره تسبیح تمام میشد، آن تسبیح را توی کیسه نخود میانداختند. شب آخر ماه رمضان، آن کیسه نخود را زیر سر دختر دمبخت میگذاشتند و روز عید فطر با آن نخود لااله الاالله آش رشته میپختند و به فقرا و همسایهها میدادند و از آنها میخواستند برای رفتن دختر به خانه بخت دعا کنند.[۱۱]
آب قرآن
روز جمعه آخر ماه رمضان، آب برابر قرآن میکشیدند. دختر ترشیده قدری از آن آب به صورتش میزد و کمی هم به تنش میمالید.[۱۶]
سفره بیبی حور بیبی نور
یکی دیگر از مراسم بختگشایی این بود که سفره بیبی حور بیبی نور پهن میکردند. مزار بیبی حور و بیبی نور در شهر گرگان است و زنهای شهر گرگان خیلی به این دو بیبی معتقدند. مثلاً حنا روی قبر بیبی حور و بیبی نور میگذارند و به سر دختر خانه مانده میبندند تا بختش باز شود. سفره بیبی حور و بیبی نور بدینگونه بود که سفره سفیدی پهن میکردند و شیر برنج و ماست و شیر و پنیر و کره و حلوا توی سفره میچیدند و اطراف سفره شمع روشن میکردند و اسپند دود مینمودند و زن روضهخوانی بالای سفره مینشست و روضه میخواند. پس از اتمام روضهخوانی غذاهای درون سفره را تقسیم میکردند و برای باز شدن بخت دختر مورد نظر دعا میکردند.
آجیل مشکلگشا
از جمله رسومات بختگشایی برای دختران آجیل مشکلگشا بود. این آجیل که به صورت نذر در میان ایرانیان زیاد کاربرد دارد و بر گرفته از رسوم زرتشتیان و ایران باستان است. شامل هفت قلم، شیرین و به صورت مغز است. هفت قلم آجیل معمولاً عبارت است از پسته، بادام، فندق، توت خشک، کشکش، نخودچی به همراه نقل. البته این ترکیب در نواحی مختلف متفاوت است و گاه با کم شدن یکی دو قلم، گردو و انجیر یا بادام زمینی نیز بدان افزوده میشود. رسم چنان بود که پس از خریداری آجیل که معمولاً با پوست و پاک نکرده بود زنان به همراه دختر دمبخت آجیل را مغز کرده و پاک میکردند و در زمان پاک کردن از سخن بیهوده پرهیز کرده و ذکر میگفتند و برای گشوده شدن بخت دختر مورد نظر دعا میکردند. سپس آن را به بستههای کوچک تقسیم کرده و بین افراد مختلف تقسیم میکردند یا در کوچه به هر کسی مشتی میدادند.
بختگشایی در دباغخانه
بخت بستگان بعد از ظهر سهشنبه آخر سال به دباغخانه رفته و از روی حوضهای هفتگانه دباغی میپریدند و مشتی از آب هر حوض به سر و رو زده، شیشهای از آن برای شستشو با خود به همراه میبردند.[۱۷]
حنای سی تبارک
حنای سی تبارک عبارت بود از حنایی که از اول ماه رمضان، هر روز یک بار سوره تبارک را خوانده بدان فوت کرده باشند. شب عید فطر این حنا را خیس کرده به سر دختری می بستند و باور داشتند که تا عید دیگر به خانه بخت رفته است.[۱۸]
دیگر مراسمات
از دیگر توصیهها برای بختگشایی که زمان و مکان خاصی نداشت میتوان موارد زیر را برشمرد:
دختر برای هر چند سال که از عمرش گذشته بود جهت هر سال دوازده خرما میگرفت و سوره یاسین بر آنها میخواند و نیت میکرد شب جمعه نثار اموات سر چهارراه برده و خیرات کند.
هفت مرتبه سوره حمد را بر هفت تکه از پارچه لباس خود مینوشت و در هفت قبر یا قبرستان دفن کند.
دل گوسفند سرسیاه را گرفته در محراب یا زیر منبر مسجد دفن کند.
سوره فتح، نصر، کوثر و آیه «الله لطیف بعباده یرزق من یشاء بغیر حساب» را بر کاسه نوشته در آن آب بریزد و با آن آب خود را شستشو دهد و از آن آب در خانه بپاشد.[۱۹]
بردن دختر به حمام یهودیها و ریختن آب حمام کلیمیها بر سر، سرکتاب باز کردن، تکان دادن سفره عقد بر سر دختر، گذراندن چادر نماز دختر از روده گوسفند، پیراهن مراد، خوردن پلوی عروسی، مالیدن حنای سر عروس، وارونه سر کردن چادر نماز، سبزه گره زدن در سیزده بدر، توسل به اماکن مقدس مسیحیان، نذر مولودی، باز کردن قفل، آب هفتگری و حنای سی تبارک از دیگر مراسمات برای گشایش بخت بسته دختران بود.[۱۸]خوردن فطیر عید یهودی ها بخت را باز میکند.[۲۰]هنگام نماز یا هر وقت دیگر به دختر توصیه میشد تا چادر نمازش را وارونه بپوشد.[۱۸]اگر دختری چهل روز، پیش از طلوع آفتاب، در خانه را آب و جارو کند بختش باز میشود.[۲۱]دختری که بختش بسته است اگر به کوزهگری برود و پشت چرخ کوزهگری بنشیند و آن را به حرکت درآورد بختش باز می شود و ازدواج میکند.[۲۲]عبور دادن دختران دم بخت از میان کمان پنبه زنی، با این باور که وقتی زه کمان پاره شود، بخت دختران نیز باز میشود.[۲۳]میگویند هر که انگشتر فیروزه به دست کند هرگز گره در کارش پیدا نمیشود، چون فیروزه بخت گشاست.[۲۲]
در شهرهای دیگر
در شهرستان یزد دخترانی که معتقد بودند بختشان کور شده برای باز شدن بخت خویش مقداری گردو و بادام با یک عدد قفل بسته برمیداشتند و به اتفاق پیرزنی از بستگانشان یا زنی که نزد او قرآن خواندن را میآموختند به سمت مسجد جمعه راه میافتادند. زمان بختگشایی ظهر جمعه هر هفته یا شب بیست و هفتم ماه رمضان بود. وقتی به مسجد میرسیدند مقداری قند یا نبات یا نقل و یا شیرینی دیگری به خادم مسجد میدادند و از او خواهش میکردند در ورودی پلههای منارههای مسجد را به رویشان باز کند. آنگاه از پلههای یکی از منارهها بالا میرفتند و روی هر پله یک گردو یا بادام میگذاشتند و اگر یک عدد گردو یا بادام زیاد میآمد به فال نیک میگرفتند. بالای مناره کلید قفلی را که با خود آورده بودند گوشه چادرشان گره میزدند و از پلهها پایین میآمدند. آنگاه از اولین مردی که با او مواجه میشدند خواهش میکردند گره چادرشان را باز کند و با کلید قفل بسته را بگشاید. سپس به آن مرد شیرینی میدادند. با این کار معتقد بودند طولی نمیکشد که برایشان شوهر پیدا میشود و چون معتقد بودند شوهرشان شبیه گشاینده قفل خواهد بود سعی میکردند قفل به دست جوانی که هنوز ازدواج نکرده است باز شود تا مبادا سر راه مردی دو زنه واقع شوند و بختشان نصیب مرد زندار شود. در شیراز هم مراسمی شبیه به رسم دختران دمبخت یزد وجود داشت.[۲۴]
بعضی از دختران هم در شب چهارشنبه سوری چادر بر سرمی کنند و قفلی را که به دستمال یا زنجیری بسته اند به گردن می آویزند و کلیدش را به کمر می بندند. قندانی هم پر از قند به دست می گیرند و در گذری ساکت می ایستند به امید آنکه مرد رهگذری از مقابلشان بگذرد و متوجه شود و قفل را بگشاید و قندی بردارد که بختشان باز شود. دختران اصفهان برای اینکه بختشان گشوده شود، چهار طرف یک چهارراه نخ می بندند، تا رهگذران آن را پاره کنند.[۲۵]در خراسان مراسم بختگشایی صبح روز چهارشنبه آخر سال برگزار می شود. بدین گونه که دختران دم بخت پیش از طلوع آفتاب کوزه ی آب ندیده سفالینی را با یک قیچی و مقداری نخ سفید برمیدارند و بر سر جوی آب می روند، کوزه را از آب پر می کنند و پهلوی خود قرار می دهند و قیچی را کنار آن می گذارند. دختر روی زمین می نشیند و زن شوهرداری که همراه اوست، دو شست دختر را با نخ سفید می بندد و خودش در گوشه ای پنهان می شود. اولین کسی که از آنجا می گذرد، قیچی را برمی دارد و نخ را پاره می کند و می گوید بختت را بریدم و قیچی را می گذارد و دور می شود. دختر کوزه را برمی دارد و به خانه می آید. سپس یک تغار کشک ساب بر سر می گذارد و هفت بار دور حیاط می دود و در هر بار هفت بار می گوید بختم وا شد، بختم وا شد.[۲۶]
در بجنورد، مادرها به منظور بختگشايی دخترانشان در شب چهارشنبه سوری، چوب بلندی به نام گوله (govele) را روی آتش میگذاشتند و با نيم سوخته آن به دنبال دختر يا پسرشان میكردند و او را به صورت نمادين از خانه بيرون میراندند و در خانه را پشت سر آنها میبستند سپس سه بار صلوات بر محمد و آل محمد میفرستادند و دعا میكردند كه سال آينده فرزند دمبختشان به خانه بخت برود و سپس در خانه را باز میكردند و فرزند را به داخل خانه میآوردند.[۲۷]در رشت برای اینكه بخت دخترها گشاده شود آنها را به دباغخانه میبرند. یک پسربچه نابالغ بند قبای آنان را میگشاید و سپس دختران اندکی از آب دباغخانه را برمیدارند و به خانه میبرند و به سرشان میریزند.[۲۸]
منابع
- ↑ انوری، حسن (138). فرهنگ بزرگ سخن. ج6. تهران: سخن. ذیل گره.
- ↑ تبریزی، محمدحسین (1357). برهان قاطع. به اهتمام محمد معین. ج3. تهران: امیرکبیر. ذیل گره.
- ↑ جابز، گرترود (1397). فرهنگ اساطیر، سمبلها و فولکلور. ترجمه محمدرضا بقاپور. تهران: اختران. ص706.
- ↑ شوالیه، ژان؛ گربران، آلن (1385). فرهنگ نمادها. ج4. ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی. تهران: جیحون. ص723.
- ↑ جابز، گرترود (1397). فرهنگ اساطیر، سمبلها و فولکلور. ترجمه محمدرضا بقاپور. تهران: اختران. ص706.
- ↑ شوالیه، ژان؛ گربران، آلن (1385). فرهنگ نمادها. ج4. ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی. تهران: جیحون. ص723.
- ↑ شوالیه، ژان؛ گربران، آلن (1385). فرهنگ نمادها. ج4. ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی. تهران: جیحون. ص724.
- ↑ خلعتبری، حسامالدین؛ رحمانی، مهری (1393). دیدگاه اسلام و یهود درباره سحر. سراج منیر. دوره5. شماره 15. ص110.
- ↑ بلوکباشی، علی (1381). باطل سحر. دائره المعارف بزرگ اسلامی. ج11. تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی
- ↑ حسندوست، محمد (1393). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. ج1. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ذیل مدخل.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ سعدوندیان، سیروس (1380). خاطرات مونس الدوله. تهران: زرین. صص109-115.
- ↑ کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص120-121.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ شهری، جعفر (1371). طهران قدیم. ج3. تهران: معین. ص364.
- ↑ شكورزاده، ابراهیم (1363). عقاید و رسوم مردم خراسان. تهران: سروش. ص108.
- ↑ مستوفی، عبدالله (1384). شرح زندگانی من: تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه. ج1. تهران: زوار. ص365.
- ↑ کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. ص116.
- ↑ شهری، جعفر (1369). تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم. ج2. تهران: رسا. ص44.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص111-120.
- ↑ شهری، جعفر (1371). طهران قدیم. ج4. تهران: معین. صص518-519.
- ↑ ذوالفقاری، حسن (1396). باورهای عامیانه مردم ایران. با همکاری علیاکبر شیری. تهران: چشمه. ص213.
- ↑ طباطبایی اردکانی، محمود (1381). فرهنگ عامه اردکان. تهران: شورای فرهنگ عمومی استان یزد. ص438.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ذوالفقاری، حسن (1396). باورهای عامیانه مردم ایران. با همکاری علیاکبر شیری. تهران: چشمه. ص 214.
- ↑ ذاکرزاده، امیرحسین (1373). سرگذشت تهران. ص281.
- ↑ وکیلیان، احمد (1376). رمضان در فرهنگ مردم. تهران: سروش. ص128
- ↑ هنری، مرتضی (1353). آیینهای نوروزی. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. ص36.
- ↑ هنری، مرتضی (1353). آیینهای نوروزی. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر. صص36-37
- ↑ دوستی، شهرزاد؛ شاهرودی، المیرا (1390). آیین ها و مراسم چهارشنبه سوری در فرهنگ عامه. فرهنگ مردم ایران. زمستان 1390. شماره 27. ص 35
- ↑ ماسه، هانری (1357). معتقدات و آداب ایرانی. ج2. ترجمه مهدی روشن ضمیر. تبریز: انتشارات دانشگاه. صص83-84.