بختگشایی
بختگشایی به معنای توسل به اعمال خاصی برای باز کردن بخت بسته دختران است. سن ازدواج بر حسب زمان و منطقه جغرافیایی متفاوت است، اما در گذشته معمولاً همان سن رسیدن به تکلیف شرعی دختران یعنی نه سال به حساب میآمد. از همین رو اگر دختری به سن ازدواج میرسید و هنوز ازدواج نکرده بود باور عامه بر این بوده و هنوز هست که بخت او به دلیل یک عامل ماورائی مانند سحر و جادوی بدخواهان یا اقبال شوم بسته شده است. لذا باید برای گشودن این بخت متوسل به اعمالی شد. این اعمال معمولاً خواندن اوراد یا انجام کارهایی است که به باور عامه با انجام آنها سحر و جادو باطل شده یا بداقبالی از میان رفته و برای دختر، همسری مناسب یافت میشود.
ساختواژه
بخت به معنای قسمت و بهره و نصیب و نیز به معنای اقبال، سعادت و دولت است، اما برای زنان به معنی شوهر است. لذا دختر دمبخت، یعنی دختری که به سن ازدواج رسیده است، سفید بخت یعنی زنی که همسر و زندگی مناسب و درخوری دارد، سیاهبخت یعنی زنی که در زندگی مشترک دچار شکست شده یا همسرش را از دست داده است، به خانه بخت رفتن به معنای شوهر کردن است، زن یک بخته یعنی زنی که یک بار ازدواج کرده، دو بخته یعنی زنی که یک بار شوهرش را از دست داده و مجدداً ازدواج کرده باشد.
بخت گشایی یک اسم مرکب است که از بخت و گشایی تشکیل شده است. بخت اسم
و گشا اسم فاعل از مصدر گشادن ( گشودن) به معنای باز کردن است. ی میانجی و ی اسم مصدری
فارسی میانه: /baxt/
ایرانی باستان: /baxta/ (صفت مفعولی) تقسیم شده، معین، مقدّر، مشتق از ریشه /bag-/ تقسیم کردن، اختصاص دادن
اوستایی: /baxta-/ معین، مقرر؛ سهم، بخش، بهر
سنسکریت: /bhaktaʼ-/ معین، مقرّر
پارتی: /baxt/ تقسیم شده، baxtaγ قسمت، بهر، سهم[۱]
زمان
در همه ایام سال امکان انجام مراسم بخت گشایی وجود داشت، اما برخی زمانها به صورت اختصاصی برای این اعمال در نظر گرفته شده بود. روز بیست و هفتم ماه رمضان ـ روز قتل ابن ملجم ـ غروب سه شنبه آخر سال، یعنی شب چهارشنبه سوری و همچنین روز سیزده بدر روزهای خاصی یودند که برخی آیینهای ویژه برای بخت گشایی در آنها انجام میگرفت، اما بعضی مراسم دیگر بود که انجام آن زمان خاصی نداشت.
بیست و هفتم رمضان
یکی از مراسم بخت گشایی مخصوص روز بیست و هفتم ماه رمضان بود، بدین ترتیب که دختر همراه مادر و یا نزدیکان خود، سر اذان ظهر بالای گلدسته مسجد بزرگ شهر می رفت و هنگامی که مردها دسته دسته برای وضو گرفتن و نماز خواندن وارد مسجد می شدند، چادر سیاه دختر را از بالای گلدسته پایین می انداختند. اگر چادر سر مرد روحانی می افتاد، حتماً شوهر آینده روحانی می شد، و اگر سر مرد مکلا می افتاد، شوهر آینده مکلا بود. اما اگر چادر به زمین می افتاد، آن سال از شوهر خبری نبود و میبایست تا سال آینده صبر کند.[۲] [۳]از دیگر رسومات در شب بیست و هفتم ماه رمضان این بود که از عصر آن، دخترها و بیوه زن ها به طرف توپ مروارید که توپی مفرغی بزرگ بر روی دو چرخ و بر بالای سکوئی بود و در میدان ارک، قرار داشت رو می آوردند و جهت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار می شدند و سُر می خوردند و این کار را مجرب ترین عملی می دانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر می روند.[۴]
شب چهارشنبه سوری
مراسم بخت گشایی که شب چهارشنبه سوری انجام می گرفت بدین صورت بود که گوشه چادر دختر خانه مانده را سوراخ می کردند و قفلی از آن رد می کردند و قفل را می بستند. بعد، دختر با یکی از زنهای مسن فامیل خود سر چهار راه می ایستاد و هر مردی که از آنجا می گذشت، پیرزن نام او را میپرسید. اگر نام مرد علی یا محمد بود، کلید قفل را به دست او می داد و خواهش می کرد قفل را باز کند. سپس برای تشکر مشتی نقل و نبات او می داد و به این ترتیب گره بی شوهر ماندن دختر به دست یک مرد باز و این به فال نیک گرفته می شد.
اما مهمتر از همه، سوار شدن روی توپ مروارید در شب چهارشنبه سوری بود که نه تنها از تهران، بلکه از شهرهای دیگر هم، دخترهای خانه مانده را برای بخت گشایی و سوار شدن روی توپ مروارید به تهران می آوردند. توپ مروارید توپ مفرغی بزرگی بود که بر روی دو چرخ و بر بالای سکوئی در میدان ارک قرار داشت. اطراف آن سکو نرده آهنی بود که قفل و کلید داشت و چند سرباز از آن نگهبانی میکردند. [۲] از عصر سه شنبه آخر سال دخترها و بیوه زن ها به طرف رو می آوردند و جهت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار می شدند و سُر می خوردند و این کار را مجرب ترین عملی می دانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر می روند.[۵]سال دیگر اگر به خانه بخت رفته بودند، یک دسته شمع دور تا دور توپ روشن می کردند. بعضی وقت ها، دخترهای دم بخت از گوشه چارقدشان به قدر یک نوار پاره می کردند و به چرخ های توپ دخیل می بستند.
آش نخود
یکی هم آش نخود لااله الاالله بود که می گفتند برای بخت گشایی معجزه می کند. به این ترتیب که پیرزن نمازخوان دعاخوانی از اول ماه رمضان یک کیسه نخود و ده تسبیح صد دانه برمی داشت؛ موقع نماز توی مسجد می برد و کیسه را جلوی زنان می گذاشت و تسبیح را دست شان می داد که هرقدر می توانند، برای بخت گشایی یک دختر دم بخت لااله الاالله بگویند و به نخودها بدمند.
خانم ها هم برای ثواب دانه تسبیح می شمردند و لااله الاالله می گفتند. همین که یک دوره تسبیح تمام می شد، آن تسبیح را توی کیسه نخود می انداختند به طوری که تا آخر ماه رمضان تعداد زیادی تسبیح توی کیسه نخود می افتاد. شب آخر ماه رمضان، آن کیسه نخود را زیر سر دختر دم بخت می گذاشتند و صبح روز عید با آن نخود لااله الاالله آش رشته می پختند و به فقرا و همسایه ها می دادند و التماس دعا می گفتند که دختر دم بخت در ظرف آن سال شوهر کند.[۲]
سفره بی بی حور بی بی نور
یکی دیگر از مراسم بخت گشایی این بود که سفره بی بی حور بی بی نور پهن می کردند. مزار بی بی حور و بی بی نور در شهر گرگان است و متولی مزار این دو بی بی، زن سیدی است که زن های شهر گرگان خیلی به این دو بیبی عقیده دارند. حنا روی قبر بی بی حور و بی بی نور می گذارند و به سر دختر خانه مانده می بندند تا بختش باز شود.
سفره بی بی حور و بی بی نور بدین گونه بود که سفره سفیدی پهن می کردند و شیر برنج و ماست و شیر و پنیر و کره و حلوا توی سفره می چیدند و اطراف سفره شمع روشن می کردند و اسپند دود می نمودند و زن روضه خوانی بالای سفره می نشست و یک مجلس روضه می خواند. خانم های اطراف سفره گریه می کردند. پس از اتمام روضه خوانی غذاهای درون سفره را تقسیم می کردند و از خدا می خواستند که بخت آن دختر هرچه زودتر باز شود.
آجیل مشکل گشا
آجیل مشکل گشا برای بخت گشایی دختران خیلی مرسوم بود، بدین ترتیب که مادر یا نزدیکان زنانه دختر پولی برمی داشت و در یک دکان آجیل فروشی، که رو به قبله داشت، می رفت و پول را توی دست آجیل فروش می گذارد و می گفت آجیل مشکل گشا بده. آجیل فروش کیسه یا دستمال آن زن را می گرفت و هفت قلم آجیل که عبارت بود از کشمش سبز، توت خشک، پسته، بادام، فندق، شکر پنیر، مغز گردو را درون کیسه میریخت و می گفت خدا مشکل از کارت بگشاد. آن زن به خانه می آمد و دختر دم بخت و چند زن دیگر را دور هم می نشاند و مشغول شکستن پسته و فندق و درآوردن هسته خرما و پاک کردن نخودچی و گرفتن دم کشمش سبز می شدند و همین طور که مشغول پاک کردن آجیل بودند، پیرزنی که رو به قبله نشسته بود، داستان آجیل مشکل گشا را می گفت و حاضرین سرتا پا گوش می شدند.
منابع
- ↑ حسندوست، محمد (1393). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. ج1. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ذیل مدخل.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ سعدوندیان، سیروس (1380). خاطرات مونس الدوله. تهران: زرین. صص109-115.
- ↑ کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص120-121.
- ↑ شهری، جعفر (1371). طهران قدیم. ج3. تهران: معین. ص364.
- ↑ شهری، جعفر (1371). طهران قدیم. ج3. تهران: معین. ص364.