بوسه تلخ
بوسه تلخ (1336) نوشته ملکه بقایی کرمانی ساختاری هشداردهنده دارد. وی با این باور که زنان پس از کسب حقوق زناشویی و خانوادگی، می توانند به حقوق اجتماعی دست یابند، داستان را تقدیم کرده است: به تو ای زن... چرا اجازه می دهی که به حقوقت تجاوز کنند و زبونت سازند.
خلاصه
او می گوید: روح من از دیدن مصایب زنان به تنگ آمده و این از هم گسیختگی خانواده ها بی نهایت رنجم می دهد. (ص5) چنین است که داستان را با زبانی عصبی و شعاری می نویسد: زنی به نام زینت به تدریج از مهر شوهر میخواره خود دل می برد و از فضای بسته خانه بیرون می زند اما فریب جوان بلهوسی را می خورد که چشم انداز زندگی عاشقانه ای را پیش روی او گشوده است. زینت، چون تسلیم هوای نفس شده، در جهنم گناه خویش می سوزد و با مرگ فرزند، جنون و مرگ خود تاوان می دهد. انگار متن، چنین سرنوشتی را پایانی شایسته برای زنی خیانت پیشه همچون او بازشناخته است. البته نویسنده شوهر را نیز مقصر می شناسد که نتوانست به خود آید و متوجه شود. [۱]
تحلیل
داستان از طریق بازنمایی جدال درونی زن و خیال پردازی های او درباره آینده بهتر پیش می رود. اما نویسنده جا و بی جا در آن حاضر می شود و زنگ خطر را به صدا درمی آورد. بقایی کرمانی، همچون مریم ساوجی، تمدن را در توجه زنان به حقوق خود می داند و نه در خودآرایی و بی بند وباری و بی ایمانی. او ریشه هوس بازی ها را در تعلیم و تربیت ناقص سراغ می گیرد و می کوشد آموزگارانه دیده ها و شنیده های خود را روی صفحه کاغذ آورد تا خانواده ها را هشیار سازد، شاید از انحطاط سریع نسل و خطر اضمحلال این ملت کهنسال جلوگیری شود.[۱]