مهستی گنجوی

از دانشنامه الکترونیکی زنان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۷ توسط Boroujerdi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
قصه امیراحمد و مهستی، کتابخانه بریتانیا، Or.8755, f. 22v   [۱]
قصه امیراحمد و مهستی، کتابخانه بریتانیا، Or.8755, f. 29v [۲]
قصه امیراحمد و مهستی، کتابخانه بریتانیا، Or.8755, f. 70r [۳]
قصه امیراحمد و مهستی، کتابخانه بریتانیا، Or.8755, f. 75v [۴]
قصه امیراحمد و مهستی، کتابخانه بریتانیا، Or.8755, f. 87r [۵]
قصه امیراحمد و مهستی، کتابخانه بریتانیا، Or.8755, f. 95v [۶]

مهستی گنجوی (قرن پنجم یا ششم) شاعر رباعی‌سرا، خواننده و نوازنده ایرانی است که بیشتر به سبب رباعیاتی که در سبک شهرآشوب سروده شهرت دارد.

زندگی‌نامه

مهستی از جمله شاعرانی است که تمام زندگی‌اش با افسانه آمیخته شده و هرکس نیز که از وی یادی کرده بر این افسانه‌ها دامن زده تا بدان جا که بررسی دقیق و همه جانبۀ زندگی وی با دشواری‌های بسیار مواجه است.

تاریخ ولادت و وفات مهستی به درستی معلوم نیست و احوال زندگی‌اش نیز مانند بسیاری از بزرگان گذشته نامعلوم است. بعضی او را از شعرای عهد غزنویان و برخی نیز از شعرای عهد سلجوقیان دانسته‌اند. به عبارت دیگر در تواریخ و تذکره‌ها با اختلاف قول، وی را در عهد چهار پادشاه معرفی کرده‌اند:

الف- سلطان محمود غزنوی

ب- سلطان محمد سلجوقی

ج- سلطان محمود سلجوقی

د- سلطان سنجر سلجوقی

قدیم‌ترین مأخذی که از زمان حیات وی خبر داده، کتاب تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی است که به سال 730 هجری قمری تألیف شده است.[۱]

تاریخ گزیده و نیز ترجمه‌ی مجالس النفائس از معاصر بودن مهستی با سلطان محمود غزنوی که جلوس وی به سال 387 و مرگش در 421 هجری قمری بوده، خبر می‌دهند و این در حالی است که فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب الهی نامه، ضمن حکایتی (حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر) که در 40 بیت سروده شده، مهستی را معاصر سلطان سنجر معرفی کرده است.[۱] دولتشاه سمرقندی نیز در تذکرۀ الشعراء که آن را به سال 892 تألیف کرده، همچون الهی نامه، مهستی را معاصر سلطان سنجر سلجوقی (درگذشته 552) اعلام داشته است.[۲] دولتشاه مهستی محبوبه سلطان و ظریفه روزگار می خواند. منقول است در یک شب زمستانی سلطان سنجر بزمی در حضور بزرگان و گویندگان و از آن جمله مهستی برپا داشت. مهستی برای کاری بیرون رفت. همینکه بازگشت شاه پرسید هوا چگونه است. او فی البداهه پاسخ داد:

شاها فلکت اسب سعادت زین کرد

وز جمله خسروان ترا تحسین کرد

تا در حرکت سمند زرین نعلت

بر گل ننهد پای زمین سیمین کرد[۳]

زادگاه

درباره زادگاه مهستی میان تذکره‌نویسان اختلاف است. لطفعلی بیک آذر مؤلف (دانشکده آذر) او را گنجوی دانسته و با این حال گوید که برخی وی را نیشابوری شناخته‌اند. رضا قلی خان هدایت طبرستانی دارنده کتاب مجمع الفصحاء، او را در زمره اهالی گنجه نام برده و از بزرگ‌زادگان آن دیار برشمرده است. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه گردآورنده کتاب خیرات حسان، نیز زادگاه وی را همان گنجه می‌داند، اما بر اساس نسخه خطی قصه امیراحمد و مهستی موجود در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران وی از اهالی خجند بوده و پس از درگذشت پدرش با مادر خود از خجند به گنجه رفته و در خرابات شهر جای گرفته است.[۷] هر چند این کتاب اخیر به نظر رمانی تاریخی می آید. برخی نیز او را از اهالی بدخشان دانسته اند.

نام و وجه تسمیه

برخی نام مهستی را منیژه یا منیجه دانسته و مهستی را تخلص او ذکر کرده‌اند، هرچند احتمال می‌رود نام منیژه، بعدها به وی نسبت داده شده باشد و شاید برخی از تذکره‌های چاپ هند چون آفتاب عالمتاب این اسم را به او نسبت داده باشند.[۴]

برخی ستی را مخفف سیدتی دانسته‌اند. می‌گویند روزی او به سلطان سنجر گفت: من از کنیزان سلطان کهستم، یعنی ناچیزتر و کوچکترم پادشاه پاسخ داد: مه استی یعنی بزرگتر هستی، مهستی این واژه را با اندک تخفیفی برای گرامی شمردن گفته پادشاه تخلص خود ساخت. البته بر سر این که سلطان سنجر این عبارت را با فتح یا کسر م گفته است اختلاف دارند.

مهستی به صورت‌های زیر خوانده شده و بر اساس نوع خوانش معانی مختلفی می‌دهد:

1-   /mahseti/مَهْسِتی

مرکب از دو کلمه‌ی مَه (مخفف ماه) و ستی (به معنای خانم)، یعنی: ماه خانم، ماه بانو.

2-  /mahasti/ مَهَسْتی

الف: مرکب از دو کلمه‌ی مَه (مخفف ماه) و هستی (جهان)، یعنی: ماهِ جهان، ماهِ هستی.

ب: مرکب از دو کلمه‌ی مَه (مخفف ماه) و استی یا هستی (فعل)، یعنی: ماه هستی (چون ماه هستی)، ماهی.

3- /mehseti/مِهْسِتی

مرکب از مِه (به معنای بزرگ، بزرگ‌تر) و ستی (خانم)، یعنی: خانم بزرگ.[۵]

تحصیلات

ظاهراً پدر مهستی مردی فقیه و روحانی بود و از همین رو در تربیت فرزندش کوشش به سزایی داشت. از کودکی او را به استادان گرانمایه در مکتب‌خانه سپرد و از آنجایی که هوش و استعداد بی‌اندازه داشت در اوان نوجوانی به گنجینه سرشاری از دانش و ادب دست یافت. به علاوه او را تحت آموزش استادان موسیقی قرار داد، به گونه‌ای که مهستی در همان ابتدای جوانی در موسیقی استاد شد.[۳] چنگ و عود را استادانه می‌نواخت و در زیبایی و خوش منظری معروف بود.

همسر

برخی از تذکره‌ها و تواریخ، پسر خطیب گنجه را همسر مهستی دانسته، و از وی با این نام‌ها و عناوین یاد کرده‌اند: امیراحمد، تاج‌الدین احمد، ابن خطیب، پور خطیب و پسر خطیب. همسر مهستی نیز در شعر دستی داشته و اشعاری از او در اینجا و آنجا ثبت است.[۶] کتاب قصه امیر احمد و مهستی (نسخه خطی، کاتب: محمود کاشانی، قرن سیزده، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران) به این امر می‌پردازد.[۸] این کتاب که داستان مناظرات و معاشقات مهستی گنجوی (قرن ۶ق) و تاج‌الدین امیراحمد ابن خطیب گنجه است بیشتر به افسانه‌ای می‌ماند بدون سند. تاریخ کتابت آن منسوب به جوهری زرگر بخارایی یا بخاری (م قرن ۶ق) شاگرد ادیب صابر ترمذی (م قرن 5 ق) است. در روایت دیگری این کتاب با تردید به نظامی گنجوی منسوب شده است. در این حکایت مهستی دختر فقیهی است از مارواءالنهر، صاحب جمال و کمال و آواز خوش و آشنا به موسیقی و دارای طبع شعری روان. پس از فوت پدرش با مادر و دو کنیزک و غلامی از خجند بیرون می‌آید و در کوی خرابات شهر گنجه ساکن می‌شود. او با بزرگان و شاهان نشست و برخاست داشته است. سراسر کتاب داستان ارتباط و پیوند و مشاعره وی با امیر احمد است در نهایت با مرگ امیراحمد و نابینایی و مرگ مهستی حکایت به پایان می‌یابد. از سرنوشت واقعی مهستی اطلاع چندانی در دست نیست. وی شاعره رباعی‌سرای قرن شش بوده است. در این حکایت بعضی از اشعار او گنجانده شده است. چندین نسخه با عناوینی مشابه نسخه در کتابخانه‌های دنیا موجود است: ۱ـ رباعیات مهستی گنجه‌ای و امیراحمد (فرهنگستان علوم جمهوری آذربایجان مورخ ۹۰۰ ه‍) ۲ـ داستان امیر احمد و مهستی (انستیتو نظام باکو، بی‌تا) ۳ـ داستان امیراحمد و مهستی (کتابخانه ملت استانبول، بی‌تا) ۴ـ رباعیات مهستی و امیراحمد و خطیب (میکروفیلم دانشگاه تهران مورخ سده ۱۱ ه‍.ش ۳۶۱۴) ۵ـ امیر احمد و مهستی (موزه بریتانیا، ۸67 ه‍.ق [مصور] Or.8755)، حکایت امیراحمد و مهستی، سده ۱۰ه‍.ش ۳۵۷۲، ص ۲۴۳-۲۵۷).[۹]

اشعار

مهستی گنجوی شعر فارسی به ویژه چهارپایه یا رباعی را در قرن پنجم یا ششم هجری بس نغز سرود و در بداهه‌گویی ذوق و استعداد خاصی داشت. بعضی او را همطراز خیام و بعضی پس از خیام برجسته‌ترین رباعی‌سرای ایران می‌دانند.[۱۰] از مهستی دیوانی برجای نمانده است، و فقط دیوانی از وی تا اوایل قرن دهم در هرات برجای بوده که در حمله عبیدالله خان ازبک به هرات از میان رفته است. محرابی، معین‌الدین (1382). مهستی گنجه‌ای: بزرگترین زن شاعر رباعی‌سرا. تهران: توس. ص53.از این رو اشعار مهستی را باید همان پراکنده اشعاری دانست که اینجا و آنجا در نسخ خطی دیده می‌شود.[۷]


از جمله کتاب‌هایی که به گردآوری رباعیات مهستی گنجوی پرداخته‌اند مهستی گنجه‌ای: بزرگترین زن شاعر رباعی‌سرا، تألیف معین‌الدین محرابی[۱۱]؛ رباعیات مهستی گنجوی، انتشارات آریاگهر[۱۲]؛ آشنایی با مهستی گنجوی (الهه شهرآشوب ایران قدیم)، گردآوری جلال نوع‌‎پرست[۱۳] می‌باشد. هلن افشار در صخره ماه[۱۴] سرگذشت مهستی گنجوی را در قالب رمان بیان کرده است.

مجموعه اشعار او در طول سال‌ها افزایش یافته است و چاپ‌های امروزی شامل 250 تا 300 شعر است که بسیاری از آنها به شاعران دیگری مانند عمر خیام نیز نسبت داده می‌شود.[۸]کتاب‌هایی که با عنوان دیوان یا رباعیات مهستی گنجوی امروز در بازار است رباعیات وی را به لحاظ اعتبار به سه بخش تقسیم کرده‌اند. رباعیاتی که متکی بر منابع کهن‌اند و از بالاترین اعتبار برخوردارند. رباعیاتی که با اتکا بر منابع تألیف شده از آغاز قرن دوازدهم تا پایان عهد ناصرالدین شاه تألیف شده اند و از این رو اعتبار ضعیف‌تری دارند، رباعیاتی که مأخذی جز کتاب‌های معاصران ندارند، پس اعتباری بر آنها متصور نیست؛ هرچند که شاید بعدها معدودی از رباعیات از آن مهستی دانسته شود.[۹]

شهرآشوب

مهستی را پایه‌گذار مکتب «شهر آشوب» در قالب رباعی دانسته‌اند.[۱۰] شهرآشوب‌ نامه‌ها و رساله‌هایی منظوم در باب اصناف و پیشه‌وران است.[۱۱] بسیاری از مشاغل پیشینیان که امروزه از بین رفته است از طریق همین شهرآشوب‌ها رسیده است. مهستی طبقات گوناگون جامعه و مشاغل مختلف را در قالب رباعی به گونه‌ای لطیف و عاشقانه معرفی کرده است.[۱۲] اشعار زیر نمونه‌ای از رباعیات شهرآشوب او است:

بازاری

معشوقه لطیف و چُست و بازاری بِهْ

عاشق همه با ناله و با زاری بِهْ

گفتا که دلت ببرده‌ام، باز بِبر

گفتم که تو برده‌ای، تو باز آری بِهْ[۱۳]

خبّاز (نانوا)

سهمی که مرا دلبر خبّاز دهد

نه از سرِکینه، کز سرِ ناز دهد

در چنگ غمش بمانده‌ام همچو خیر

ترسم که به دستِ آتشم باز دهد[۱۴]

ضرب‌المثل

برخی از ضرب‌المثل‌هایی که امروزه استفاده می‌کنیم از این شاعر است.[۱۵]

زنهار مبادا که گزندی رسدت

کاندر پس پرده‌ی فلک بازی‌هاست

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

از مار چه زاید به جز از ماربچه


شغل

برخی محققین نظیر سعید نفیسی، احتمال می‌دهند که مهستی دبیر (منشی) بوده است:[۱۶]

ظاهراً از دبیران زمان بوده، زیرا که در برخی از کتاب‌های قدیم نام وی را مهستی دبیر ضبط کرده‌اند.

شمس قیس رازی در المعجم فی معائیر اشعار العجم، یک رباعی از مهستی آورده که در برخی از نسخ این کتاب، «مهستی دبیر» نوشته شده است.[۱۷]

برخی درگذشت او را پس از نظامی گنجوی و در 86 سالگی می‌دانند. ظاهرا در همان آرامگاه نظامی در گنجه مدفون است.[۳]

برخی نیز او را در زمره خوانندگان یا نوازندگان دربار سلطان سنجر بر شمرده اند.[۱۵]


منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ محرابی، معین‌الدین (1382). مهستی گنجه‌ای: بزرگترین زن شاعر رباعی‌سرا. تهران: توس. صص7-8.
  2. همان. ص10.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ خشایار وزیری، فخری قویمی (1352). کارنامه زنان مشهور ایران. تهران: وزارت آموزش و پرورش. صص64-66.
  4. محرابی، معین‌الدین (1382). مهستی گنجه‌ای: بزرگترین زن شاعر رباعی‌سرا. تهران: توس. ص19.
  5. همان. ص20.
  6. همان. ص16.
  7. همان. ص49.
  8. Dick Davis, The Mirror of My Heart: A Thousand Years of Persian Poetry by Women (Washington, DC: Mage, 2019), pp. 7-14.
  9. همان. ص54.
  10. همان. ص29.
  11. همان. ص37.
  12. همان. ص35.
  13. همان. ص40.
  14. همان. ص42.
  15. همان. ص31.
  16. نفیسی، سعید (1363). تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری. ج1. تهران: فروغی. ص85.
  17. محرابی، معین‌الدین (1382). مهستی گنجه‌ای: بزرگترین زن شاعر رباعی‌سرا. تهران: توس. صص10-11. به نقل از المعجم فی معائیر اشعار العجم. ص246.


پیوند به بیرون

  1. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
  2. طاقچه
  3. کتابخانه بریتانیا


نویسنده: حکمت بروجردی