جیران

از دانشنامه الکترونیکی زنان
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زندگی‌نامه

جیران همسر و سوگلی ناصرالدین شاه بود که در شمیران به دنیا آمد. پدرش، محمدعلی خان، رعیت تجریشی بود که پس از ازدواج دخترش با شاه قاجار از افراد پرنفوذ دربار شد.

جیران واژه ترکی است به معنای غزال. نخستین همسر ناصرالدین شاه بود که اصل و نسب معروفی نداشت و به سبب دلباختگی شدید شاه توانست نفوذی شایان در امور دربار به دست آورد. این اسم را برای چشمان شهلایش روی او گذاشته بودند. جیران را به عنوان رقاص و آوازه خوان رقص و آواز به حرم شاهی آورده بودند[۱] و اولین بار ظاهراً در سال ۱۲۶۸ ه.ق، شاید اندکی پس از هلاکت امیرکبیر، در جمع ملازمان مهدعلیا، نظر شاه را به خود ربود. آوازخوان جوان با دلبری های خود، به سبک قصه های هزار و یک شب که بس محبوب شاه بود، و تشویق مهدعلیا، به قلب شاه راه پیدا کرد و به عقد موقت او درآمد. [۲]

علاقه جیران به طبیعت و حیات وحش او را در نزد شاه عزیزتر می کرد. جیران حدود یک سال متعه (صیغه) ناصرالدین بود، اما در سال ۱۲۶۸ ه.ق که پسرش امیرقاسم میرزا به دنیا آمد علاقه شاه به جیران فزونی گرفت و پس از مرگ ولیعهد پیشین، از همسری دیگر، به اوج رسید.[۳]

پدرم دوست محمدخان معیرالممالک از دستگاه عظیم و شکارهای جیران در جاجرود برایم حکایت ها می کرد و می گفت هنگام سواری چکمه به پا می کرد و روبنده را گرد به سر پیچیده به چالاکی بر زین می نشست. گروهی انبوه از تفنگدار، قوشبان، نوکر و چاپلوس در رکابش سوار می شدند و از دور همه را گمان می رفت که کبکبه شاهانه است. در شکارگاه قوش مخصوص خود را که غزال نام نهاده بود، به دست می گرفت و بر پشت اسب قزلی گلگون بنام آهو بقله کوه برآمده شهباز را در پی کبک می افکند و به هرکس که صیدش را سر می برید یک امپریال می بخشید. امپریال سکه طلای روسیه بود و آن زمان هجده قران ارزش داشت، ولی اکنون کمیاب و بهایی گزاف دارد.

صدراعظم نوری جیران را رقیب سرسختی برای خود می شمرد. شاه نه فقط به جیران لقب فروغ السلطنه داد بلکه فرزندش را لقب امیرنظام بخشید، منصب شامخی که پس از قتل امیرکبیر عملاً منسوخ شده بود.[۴]

صدراعظم نوری به عهد خود وفا کرد و ترتیب داد تا نکاح منقطعه جیران به عقد دائمه مبدل گردد، که گام لازمی در جهت مشروعیت بخشیدن به جانشینی امیرقاسم بود. برای این کار می بایست که شاه یکی از چهار زن دائمی اش را طلاق بدهد، و در این مورد قرعه به نام ستاره خانم، همسر دوم شاه از خانواده ای فرودست از اهل تبریز، افتاد. هرچند طلاق در دربار قاجار امری متداول بود، این طلاق به خصوص سرو صدای زیادی به راه انداخت و بدون مقاومت آشکار دیگر زنان حرم شاهی در برابر ارتقای رتبه جیران انجام نپذیرفت. مجتهدانی ای که برای رفع موانع شرعی ازدواج دعوت شده بودند از تأیید طلاق سرباز زدند و گفتند دلیلی برای این کار نمی بینند. مع الوصف صدراعظم نوری یکی از مجتهدان را آن چنان زیر فشار گذاشت که وی سرانجام طلاق را مجاز شمرد.اگرچه ستاره خانم بالاخره از اندرون اخراج شد و از صحنه بیرون رفت، اما منبع اعتراض قوی تری پیدا شد. مهدعلیا به وکالت از جانب شاهزادگان و بزرگان قاجار انزجار کلیه خانواده و ایل قاجاریه... تا دور افتاده‌ترین اهل طایفه را از بابت زیر پا نهادن حق مسجل خاندان قاجار در انتخاب ولیعهد ابراز داشت.در نتیجه تخطئه عمومی از این زناشویی شاه بود که وقایع نگار دربار (احتمالاً رضاقلی خان هدایت) مأموریت یافت تا برای پدر جیران، به گفته موری: یک دهاتی بی حیا، اصل و نسبی سلطنتی بتراشد. وقایع نگار برای خوشایند شهریار تاجدارش نهایت کوشش خود را به کار بست. شجره نامه‌ای که برای جیران فراهم آمد تبار رعیت تجریشی را به پادشاهی ساسانی و از طریق آن به  خسروان کیانی شاهنامه می رساند. چنگیزخان را هم احتیاطاً در میان اجدادش جای دادند تا او را به حد کافی ترک و مغول، و لذا از طایفه قاجار، سازند و پسرش را ولیعهد مشروع و پدر و برادرش را همتراز رجال درباری کنند.[۵]

جیران وجیه و صریح اللهجه شیفته شکار و اسب سواری بود. موقع سواری چکمه مدل و لباس مردانه می پوشید و روی بندش را دور پیشانی می پیچید. در مقایسه با بانوان خاموش، کم رو و اکثراً وزین حرمسرا، موجودی کاملاً استثنایی بود، به خصوص که رفتاری برخلاف حجب خاموش زنان دیگر داشت. همه می‌دانستند که شاه اسیر و شیفته چشم های آهویش شده است. جیران به زودی پرنفوذترین زن اندرون شاهی شد و حتی خود مهدعلیا را هم پشت سر گذاشت. [۲]

جیران سه پسر پسر و یک دختر به دنیا آورد که در کودکی درگذشتند.[۶] از میان فرزندانش امیر قاسم به ولایتعهدی رسید ولی در سن 5 سالگی در اثر بیماری از دنیا رفت.

جیران در جوانی به بیماری درمان ناپذیر مبتلا آمد. شاه روزی چند بار و هر بار چند ساعت در کنار بستر بیمار محبوبش می نشست و بیشتر داروها را به دست خویش به وی می خورانید. سرانجام حالش به وخامت گرائید و پزشکان در علاجش فروماندند. روزی که جیران واپسین دقایق تلخ و شیرین زندگی را می گذرانید، شاه لحظه ای از بالینش دور نشد و چون آخرین دم بر روی بی رنگش سر شد، همسر تاجدار بر جسد بی جان دلدار زار گریست.[۷]


جیران اندکی پس از فوت فرزندش امیر قاسم در سال 1275؟ ق. درگذشت و در جوار حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. به دستور ناصرالدین شاه برای مزار جیران مقبره ساختند.

ظاهرا جیران از کسانی است که در توطئه برای ساقط کردن امیرکبیر دست داشته است.[۸]

ازدواج شاه با دختر باغبان باشی اقدسیه نیز که بعدها ملقب به خانم باشی شد به خاطر آن بود که چشمانش اندک شباهتی به جیران داشت. دختر باغبانباشی بارها کوشید تا شاه را به اعطای لقب فروغ السلطنه که پس از مرگ جیران به هیچ کدام از زنان حرم داده نشده بود وادار سازد اما موفقیتی به دست نیاورد و شاه تا زنده بود هرگز کسی را اجازه سکونت در عمارت جیران نیز نداد. و خود تنها بدان گوشه انس می رفت و مدتی دراز به فکر روزگار گذشته و یادگارهای شیرین یار از دست رفته می‌گذراند.[۹]


منابع

تفضلی، ابوالقاسم؛ معتضد، خسرو (1378). از فروغ السلطنه تا انیس الدوله، زنان حرمسرای ناصرالدین شاه. تهران: گلریز.

  1. فرمانفرماییان، حافظ (1370).خاطرات سیاسی امین الدوله. تهران: امیرکبیر.ص11.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ امانت، عباس (1383). قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران (1247-1313). ترجمه کامشاد، حسن. تهران: نشر کارنامه. صص421-422.
  3. امانت، عباس (1383). قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران (1247-1313). ترجمه کامشاد، حسن. تهران: نشر کارنامه. صص422-423.
  4. امانت، عباس (1383). قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران (1247-1313). ترجمه کامشاد، حسن. تهران: نشر کارنامه. صص424-425.
  5. امانت، عباس (1383). قبله عالم: ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران (1247-1313). ترجمه کامشاد، حسن. تهران: نشر کارنامه. صص430-431.
  6. سعدوندیان، سیروس (1386). ص 304-305.
  7. معیرالممالک، دوستعلی‌خان (1390). یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه. تهران: نشر تاریخ ایران. صص48-49.
  8. ه‍ی‌ت‍ی‍ه‌، آدری‍ن‌ دوری‍س‌ (1370). یادداشت‌ه‍ای‌ س‍ی‍اس‍ی‌ ک‍ن‍ت‌ دوگ‍وب‍ی‍ن‍و از ای‍ران‌. ترجمه ه‍وش‍ن‍گ‌‌ م‍ه‍دوی‌، ع‍ب‍دال‍رض‍ا. تهران: جویا. صص 142-144.
  9. آزاد، حسن (1364). پشت‌پرده‌های حرمسرا. ارومیه: انزلی. ص371.