سرمه
سرمه یکی از مواد آرایشی برای چشم و یک بخش از آرایش هفت قلم است که هم خاصیت زیبایی و هم درمانی دارد.
ریشه شناسی
سرمه/su(o)rma(e) / مخلوطی از کانه های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه ها استفاده میشود. بر گرفته از واژه ترکی /sürmä/ مشتق از ریشه sür- به معنای مرهم نهادن و روغن مالیدن (حسن دوست،ج3. ص1725)
پیشینه
سرمه کشیدن پیشینه ای بسیار طولانی دارد. گزنفون می نویسد که کورش سرمه کشیدن و آرایش صورت را تصویب می کرد تا چشمان و صورت اشخاص زیباتر از آن چه هست به نظر آید. در نوروزنامه منسوب به خیام آمده: «... کودک خرد را... چون به میل زرین چشم سرمه کنند از شب کوری و آب دویدن چشم ایمن بود، و در قوت بصر زیادت کند..». در برهان قاطع، زیر «سرمه خاک بین» نوشته: «سرمه ای بود که خسروپرویز داشت گویند هر که یک بار در چشم کشیدی تا یک گز عمق زمین را بدیدی و تا مدت یکسال این چنین بودی». ابوالقاسم عبدالله کاشانی نویسد که حجر اثمد یا سنگ سرمه چشم را به غایت نافع بود. تقویت اعصاب نماید و نور بصرجمع کند و آفت های رمدی را دفع کند و چشم پیران را که به سبب کبر سن ضعف پذیرفته باشد... به غایت نافع بود...». شاردن نویسد: «مردان و زنان ایرانی هر صبحگاه سرمه سیاه به چشمان و مژگان خود می کشند، و قلم پولادین نازک صیقلی شده ای از پلک می گذرانند، و می گویند این کار نور چشم را می افزاید، اما سرمه بیشتر برای جاذبه و زیبایی چشمان است و زنان بیشتر بکارش می برند». رویهم رفته، برای این که چشم ها را درشت و سیاه بنمایانند و نیز برای قوت چشم و روشنایی آن و حتی برای درمان و سپیدبختی، سرمه می کشیدند.
سرمه را که می خریدند، توی کاغذی می ریختند و چند پول و شاهی سفید قاطی آن می کردند و آن کاغذ را که سرمه و پول در آن بود، تا می کردند و دم در اطاق، زیر فرش می گذاشتند که سرمه پا بخورد و کشته شود تا وقتی که به چشم می کشند، ندود یعنی سرمه آب نیندازد و نشد (نشر) نکند و صورت را سیاه نکند
آداب سرمه کشیدن
وقت سرمه کشیدن بایستی آسمان صاف باشد و کوچک ترین لکه ابری پیدا نباشد و گرنه، چشم لک خواهد آورد. برای سرمه کشیدن، میل سرمه دان را نخست توی گلاب می زدند که سرمه به خودش بگیرد و آنگاه به چشم می کشیدند سرمه کشیدن حکم ریمل کشیدن امروزه را داشت. سرمه دان مثل روقوری و جانماز سرجهاز عروس بود. سرمه دان را از پارچه های خیلی عالی مانند مخمل ابریشمی و ترمه و امثال آن می دوختند و روی آن مروارید یا یک گوهر بهادار می گذاشتند. زن های قدیم میل سرمه دان دیگری را به کار نمی بردند و محال بود زنی سرمه دان یا میل دیگری را برای سرمه کشیدن به کار برد. زنان، هنگام سرمه کشیدن، برای سپیدبخت شدن (یا سپیدبخت ماندن) در نزد شوی، این ترانه را می خواندند و زمزمه می کردند: سرمه من سرمه سیاه سرمه من آهن ربا وقتی می کشم می خندِ زبون آقاشُ می بندِ
گونه های سرمه
1- سرمه ترمه: ترمه کشمیری را فتیله می کردند و در ظرفی که از مس نبود و در آن کره انداخته بودند می خواباندند و سر فتیله را آتش می زدند تا فتیله کورسو کورسو بسوزد. یک سه پایه کوچک هم روی ظرف می نهادند آن چنان که پایه های سه پایه پشت کاسه و روی زمین جا می گرفت و یک پیاله یا بشقاب چینی روی آن سه پایه دَسَر (واژگون) می کردند. فتیله، سوزان و دودکنان، دودش به پشت آن پیاله یا بشقاب می گرفت. وقتی فتیله تمام می سوخت، بشقاب (یا پیاله) را از روی سه پایه برمی داشتند و با دم قاشق، دوده ها را از پشت پیاله یا بشقاب می کشیدند و توی کاغذ، ظرفی پاک، و یا سرمه دان می ریختند و به چشم می کشیدند.
2- سرمه دنبه: دنبه را ریز ریز می کردند و در ظرفی می ریختند و روی آتش می گذاردند و با قاشق هم می زدند تا آب شود. روغنش که درمی آمد، جزغاله های دنبه را درمی آوردند و دور می ریختند. آنگاه فتیله ای از پنبه درست می کردند و توی روغن می گذاردند و سه پایه و بشقابی برمی داشتند و مانند روشی که درباره سرمه ترمه نوشته شد، عمل می کردند. سرمه دنبه را بیشتر برای قشنگی چشم به کار می بردند. این سرمه چون بسیار چرب بود به ابرو نیز می کشیدند و یک خال هم با همان سرمه میان ابروها می نهادند و به این کار زنگک کشیدن می گفتند.
3- سرمه قلم گاو: سه چهار قلم گاو می گرفتند، مُخ آن را در می آوردند و توی پیاله می ریختند و روی آتش می نهادند. وقتی آب شد، یک فتیله از پنبه پاک می گرفتند و درست مانند دیگر سرمه هایی که برمی شمردیم عمل می کردند. سرمه قلم گاو، سرد و خنک شمرده می شد و بیشتر، هنگامی به کار می بردند که چشم بخار کرده و یا جوش گرمی زده بود.
4- سرمه بادام: روغن مغز بادام شیرین را می گرفتند. بدین سان که بادام را نرم می کوبیدند و هی فشنگ آب به آن می زدند و مالش می دادند و می فشاردند تا روغنش را پس بدهد. بعد یک فتیله از پنبه درست می کردند و توی روغن بادام می گذاشتند و سرش را آتش می زدند و مانند سایر سرمه ها عمل می کردند. سرمه بادام را بیشتر برای قوت و قشنگی چشم می کشیدند.
5- سرمه هدهد: هدهد را می کشتند و خونش را می گرفتند و گویا با چیزی درمی آمیختند و برای سپیدبختی بر چشم می کشیدند.
۶- سرمه سنگ: سرمه سنگ را می گفتند مال مکه است و بعد از سرمه هفت جواهر قوتش از دیگر سرمه ها بیشتر. برای این که آواز آدم خوش آوازی را خراب کنند نیز به او سرمه سنگ می خوراندند.. کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص355-358.
۷ـ سرمه هفت جواهر: طلا و نقره و الماس و یاقوت و زبرجد و لعل و در را با هم می آمیختند و می ساییدند و به کار می بردند و این سرمه را از همه سرمه ها قوی تر می دانستند.. کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص355-358.
بهترین سرمه را سرمه هفت جواهر می گفتند و مشهور بود که هفت نوع جواهر را می سوزانند و با مغز گردو و مغز بادام و مغز پسته، که آنها را هم سوزانده بودند، قاطی می کردند و می کوبیدند و استخوان سوخته قلم پای طاووس به آن اضافه می کردند؛ چون، می گفتند استخوان پای طاووس چشم را قوت می دهد. سرمه کشیدن هم مهارت می خواست که زیاد و کم نشود. و برای این کار میل سرمه دان را اول توی گلاب می زدند که سرمه به خودش بگیرد، بعد به چشم می کشیدند.
مونس الدوله (1380). خاطرات مونس الدوله ندیمه حرمسرای ناصرالدین شاه. به کوشش سیروس سعدوندیان. تهران: زرین. صص26-27.