پیراهن مراد

از دانشنامه الکترونیکی زنان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۶ توسط Boroujerdi (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پیراهن مراد پیراهنی است كه زنان برای برآورده شدن حاجاتشان در روز بیست‌وهفتم رمضان با پولی که از دیگران میگیرند (کدیه) می‌خرند و میان دو نماز ظهر و عصر در مسجد می‌دوزند و بر تن می‌كنند.[۱]

پیراهن مراد این طور بود که از اول ماه رمضان، یکی از بستگان دختر از زنان یک بخته درخواست مقداری پول برای پیراهن مراد میکردند. برخی مقید بودند برای تهیه پارچه پیراهن مراد، در هفت خانه سید یا سیده یا هفت خانه رو به قبله رود و برای دوختن پیراهن مراد، کمک بطلبد. صاحبخانه با روی گشاده مقداری پول به آن زن می داد و از خدا می خواست مرادش برآورده شود. موعد درخواست این پول تا شب بیست و هفتم ماه رمضان بود. روز بیست و ششم رمضان، زنی آن پول ها را برمی داشت و به در دکان بزازی می رفت و بدون اینکه به بزاز حرفی بزند، پول ها را روی پیشخوان می گذاشت و دست روی پارچه ای که پسندیده بود می نهاد. بزاز فوری می فهمید که قضیه از چه قرار است. پارچه مورد پسند را پایین می آورد و سه ذرع از آن می برید و به دست آن زن می داد و می گفت خدا مرادت را بدهد.

خریدار پارچه به خانه می آمد و روز بیست و هفتم رمضان دختر خانه مانده را همراه خود به مسجد بزرگ شهر می برد. قیچی و سوزن و نخ و انگشتانه هم برمی داشت و همین که نماز ظهر برگزار می شد، با عجله از آن پارچه یک پیراهن می برید و کوک می زد و میان دو نماز تن آن دختر می کرد. البته، این مراسم پشت تجیر و میان زن هایی بود که برای نماز به مسجد آمده بودند و همه آنها که این مراسم را می دیدند، می گفتند الهی حاجت روا بشوی. الهی دخترت سال دیگر این موقع خانه بخت باشد.

گاه می شد که میان همان زن های مسجد خواستگاری پیدا می شد و بخت گشایی اثر خود را فی المجلس می بخشید.

در هرحال، اگر دختر در ظرف همان سال شوهر می کرد، باید لباس عروسی او را از همان بزازی بخرند که پارچه پیراهن مراد را از او خریده بودند.[۲]زنانی که در مسجد حاضر بودند به صاحب مراد می گفتند الهی حاجت روا بشوی، الهی دخترت سال دیگر این موقع خانه بخت باشد. هنوز عصر تمام نشده بود که برش و دخت پیراهن مراد به پایان می رسید. صاحب حاجت پیراهن را می پوشید و نماز عصر را با پیراهن نو می خواند و از مسجد بیرون می رفت. گاه اتفاق می افتاد که در میان زنانی که در مسجد بودند، یکی که دختر را پسندیده بود از او خواستگاری کند در این صورت ـ و نیز در صورتی که دختر در ظرف همان سال شوهری پیدا می کردـ رخت عروسی او را از همان بزازی می خریدند که پارچه پیراهن مراد را خریده بودند.[۳]

منابع

  1. دهخدا
  2. سعدوندیان، سیروس (1380). خاطرات مونس الدوله. تهران: زرین. صص109-115.
  3. کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص113-115.