تفاوت میان نسخه‌های «مهستی گنجوی»

از دانشنامه الکترونیکی زنان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲: سطر ۲:


=== زندگینامه ===
=== زندگینامه ===
مهستی از جمله شاعرانی است که تمام زندگی اش با افسانه آمیخته شده و هرکس نیز که از وی یادی کرده بر این افسانه ها دامن زده تا بدان جا که بررسی دقیق و همه جانبۀ زندگی وی با دشواری های بسیار مواجه است.
تاریخ ولادت و وفات مهستی به درستی معلوم نیست، و احوال زندگی اش نیز مانند بسیاری از بزرگان عهود گذشته مجهول و نامعلوم است.
بعضی او را از شعرای عهد غزنویان و برخی نیز از شعرای عهد سلجوقیان دانسته اند. به عبارت دیگر در تواریخ و تذکره ها با اختلاف قول، وی را در عهد چهار پادشاه معرفی کرده اند:
الف- سلطان محمود غزنوی
ب- سلطان محمد سلجوقی
ج- سلطان محمود سلجوقی
د- سلطان سنجر سلجوقی
قدیم ترین مأخذی که از زمان حیات وی خبر داده، کتاب «تاریخ گزیده» نوشته ی حمدالله مستوفی است که به سال 730 هجری قمری تألیف شده است.<ref>محرابی، معین الدین (1382). ''مهستی گنجه ای: بزرگترین زن شاعر رباعی سرا''. پژوهش و تحقیق محرابی، معین الدین. تهران: توس. صص7-8.</ref>
نام اصلی مهستی را منیژه یا منیجه می دانند. او شعر فارسی به ویژه چهارپایه یا رباعی را آن هم در بدیهه گویی با روش تازه در قرن پنجم هجری بس نغز سرود و قریحه بسیار توانایی داشت. آثار او پس از دست یافتن ازبکان به شهر هرات توسط عبیدالله خان ازبک از میان رفت و تنها پاره ای از آنها باقی ماند که نشان دهنده ارزش هنری او می باشد.
نام اصلی مهستی را منیژه یا منیجه می دانند. او شعر فارسی به ویژه چهارپایه یا رباعی را آن هم در بدیهه گویی با روش تازه در قرن پنجم هجری بس نغز سرود و قریحه بسیار توانایی داشت. آثار او پس از دست یافتن ازبکان به شهر هرات توسط عبیدالله خان ازبک از میان رفت و تنها پاره ای از آنها باقی ماند که نشان دهنده ارزش هنری او می باشد.


سطر ۲۲: سطر ۳۸:


=== وجه تسمیه ===
=== وجه تسمیه ===
برخی "ستی" را مخفف سیدتی دانسته گویند روزی او به سلطان سنجر گفت: من از کنیزان سلطان کهستم، یعنی ناچیزتر و کوچکترم پادشاه پاسخ داد: مه استی یعنی بزرگتر هستی، مهستی این واژه را با اندک تخفیفی برای گرامی شمردن گفته پادشاه تخلص خود ساخت. دسته ای دیگر نوشته اند شاه (مه استی) به کسر میم نگفت بلکه گفت (مه استی) بفتح میم یعنی ماهی. این گفته درست نیست و همان (مه استی) به معنی بانوی بزرگ درست است چنانکه هنوز در ایران زنان را خانم بزرگ می نامند و در آن زمان مهستی میگفته اند چنانکه سنائی در حکایتی گفته است:  
برخی "ستی" را مخفف سیدتی دانسته اند. گویند روزی او به سلطان سنجر گفت: من از کنیزان سلطان کهستم، یعنی ناچیزتر و کوچکترم پادشاه پاسخ داد: مه استی یعنی بزرگتر هستی، مهستی این واژه را با اندک تخفیفی برای گرامی شمردن گفته پادشاه تخلص خود ساخت. دسته ای دیگر نوشته اند شاه (مه استی) به کسر میم نگفت بلکه گفت (مه استی) بفتح میم یعنی ماهی. این گفته درست نیست و همان (مه استی) به معنی بانوی بزرگ درست است چنانکه هنوز در ایران زنان را خانم بزرگ می نامند و در آن زمان مهستی میگفته اند چنانکه سنائی در حکایتی گفته است:  


ملک الموت من نه مهستیم  
ملک الموت من نه مهستیم  

نسخهٔ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۶

مهستی گنجوی زنی (قرن پنجم) سخنور و شاعر و موسیقیدان بود.

زندگینامه

مهستی از جمله شاعرانی است که تمام زندگی اش با افسانه آمیخته شده و هرکس نیز که از وی یادی کرده بر این افسانه ها دامن زده تا بدان جا که بررسی دقیق و همه جانبۀ زندگی وی با دشواری های بسیار مواجه است.

تاریخ ولادت و وفات مهستی به درستی معلوم نیست، و احوال زندگی اش نیز مانند بسیاری از بزرگان عهود گذشته مجهول و نامعلوم است.

بعضی او را از شعرای عهد غزنویان و برخی نیز از شعرای عهد سلجوقیان دانسته اند. به عبارت دیگر در تواریخ و تذکره ها با اختلاف قول، وی را در عهد چهار پادشاه معرفی کرده اند:

الف- سلطان محمود غزنوی

ب- سلطان محمد سلجوقی

ج- سلطان محمود سلجوقی

د- سلطان سنجر سلجوقی

قدیم ترین مأخذی که از زمان حیات وی خبر داده، کتاب «تاریخ گزیده» نوشته ی حمدالله مستوفی است که به سال 730 هجری قمری تألیف شده است.[۱]

نام اصلی مهستی را منیژه یا منیجه می دانند. او شعر فارسی به ویژه چهارپایه یا رباعی را آن هم در بدیهه گویی با روش تازه در قرن پنجم هجری بس نغز سرود و قریحه بسیار توانایی داشت. آثار او پس از دست یافتن ازبکان به شهر هرات توسط عبیدالله خان ازبک از میان رفت و تنها پاره ای از آنها باقی ماند که نشان دهنده ارزش هنری او می باشد.

منقول است در یک شب زمستانی سلطان سنجر بزمی در حضور بزرگان و گویندگان و از آن جمله مهستی برپا داشت. مهستی برای رفع حاجت بیرون رفت همینکه بازگشت شاه پرسید هوا چگونه است او فی البداهه پاسخ داد:

شاها فلکت اسب سعادت زین کرد

وز جمله خسروان ترا تحسین کرد

تا در حرکت آن سمند زرین نعلت

بر گل ننهد پای زمین سیمین کرد

او ظاهرا فرزندی از خود بر جا نگذاشت. درگذشت او را پیش از نظامی گنجوی و در 86 سالگی می‌دانند[۲]

زادگاه

درباره زادگاه مهستی میان تذکره نویسان اختلاف است. لطفعلی بیک آذر مؤلف (دانشکده آذر) او را گنجوی دانسته و با این حال گوید که برخی وی را نیشابوری شناخته اند. رضا قلی خان هدایت طبرستانی دارنده کتاب (مجمع الفصحاء) او را از گنجه نام برده و نوشته که از بزرگ زادگان آن دیار است. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه گردآورنده کتاب (خیرات حسان) زادگاه وی را همان گنجه می داند. ولی میرعباس نامی با مقاله ای که در نامه ماهانه ارمغان چاپ تهران نوشته به استناد دو کتاب خطی باستانی وی را از خجند دانسته و نگاشته که در همانجا هم زائیده گشته پس از درگذشت پدرش با مادر خود از خجند به گنجه رفته و در خرابات شهر جای گرفته کتاب خطی اولی به نام مهستی در 246 صفحه به تاریخ 21 شوال 900 هجری نوشته شده و در کتابخانه میرزا سعید اردوبادی نگاهداری گردیده. کتاب خطی دومی در سرگذشت سخنوران گذشته است که آغاز و پایان آن افتادگی دارد و محمدعلی ملایوف نامی متخلص به نظامی در دست دارد و تاریخ نگارش هر دو زودتر از سالمه تذکره های دیگر است هرچند کتاب دومی تاریخی ندارد.[۳]

سال های شهرت و معروفیتش در 490 یا 491 هجری و پدرش مردی فقیه و روحانی بود و به همین مناسبت در تربیت فرزندش کوشش به سزایی داشت و زمانی که به آموزش دختران توجهی نمی شد پدرش از چهار سالگی او را به استادان گرانمایه در مکتب خانه سپرد و از آنجایی که هوش و استعداد بی اندازه داشت در ده سالگی به گنجینه سرشاری از دانش و ادب دست یافت.

وجه تسمیه

برخی "ستی" را مخفف سیدتی دانسته اند. گویند روزی او به سلطان سنجر گفت: من از کنیزان سلطان کهستم، یعنی ناچیزتر و کوچکترم پادشاه پاسخ داد: مه استی یعنی بزرگتر هستی، مهستی این واژه را با اندک تخفیفی برای گرامی شمردن گفته پادشاه تخلص خود ساخت. دسته ای دیگر نوشته اند شاه (مه استی) به کسر میم نگفت بلکه گفت (مه استی) بفتح میم یعنی ماهی. این گفته درست نیست و همان (مه استی) به معنی بانوی بزرگ درست است چنانکه هنوز در ایران زنان را خانم بزرگ می نامند و در آن زمان مهستی میگفته اند چنانکه سنائی در حکایتی گفته است:

ملک الموت من نه مهستیم

من یکی پیر زال محنتیم

فریدون نوزاد در مقاله ای که در نامه گلهای رنگ نوشته به نقل از کتاب خیرات حسان (مهستی) تخلص منیژه را از بخشش های شاه سنجر دانسته که از ادب و فروتنی او خشنود شده و به نام مهستی فرمان شاهانه می دهد. شادروان رشید یاسمی در مجله ایرانشهر نوشته است: پدر مهستی در زمان زائیده شدن دخترش همین که چشمم او برخسار فرزند میافتد با خشنودی و شگفتی از رخساره زیبای نوزاد گوید:

مه هستی یعنی تو ماه هستی و از این رو (مهستی) نامبردار گشت.[۴]


منابع

  1. محرابی، معین الدین (1382). مهستی گنجه ای: بزرگترین زن شاعر رباعی سرا. پژوهش و تحقیق محرابی، معین الدین. تهران: توس. صص7-8.
  2. خشایار وزیری، فخری قویمی (1352). کارنامه زنان مشهور ایران. تهران: وزارت آموزش و پرورش، ص64-66.
  3. م‍ش‍ی‍ر س‍ل‍ی‍م‍ی‌، ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر (1335). زن‍ان‌ س‍خ‍ن‍ور: از ی‍ک‌ه‍زار س‍ال‌ پ‍ی‍ش‌ ت‍ا ام‍روز ک‍ه‌ ب‍ه‌ زب‍ان‌ پ‍ارس‍ی‌ س‍خ‍ن‌ گ‍ف‍ت‍ه‌ان‍د. ج2. ت‍ه‍ران‌: مؤسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی. صص255-256.
  4. م‍ش‍ی‍ر س‍ل‍ی‍م‍ی‌، ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر (1335). زن‍ان‌ س‍خ‍ن‍ور: از ی‍ک‌ه‍زار س‍ال‌ پ‍ی‍ش‌ ت‍ا ام‍روز ک‍ه‌ ب‍ه‌ زب‍ان‌ پ‍ارس‍ی‌ س‍خ‍ن‌ گ‍ف‍ت‍ه‌ان‍د. ج2. ت‍ه‍ران‌: مؤسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی. صص257-258.