تفاوت میان نسخههای «خانم»
Boroujerdi (بحث | مشارکتها) |
Boroujerdi (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
=== ریشه شناسی === | === ریشه شناسی === | ||
خانُم | خانُم واژه ای دخیل از ترکی است. | ||
ترکی: xanim, xanumخانم | ترکی: xanim, xanumخانم | ||
ارمنی: xanum (< ترکی) عربی: خانُم، هانُم. شاهزاده خانم، زن نجیب زاده (< ترکی) | ارمنی: xanum (< ترکی) عربی: خانُم، هانُم. شاهزاده خانم، زن نجیب زاده (< ترکی)<ref name=":0">حسن دوست، محمد (1393). ''فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی''. ج2. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ص1097.</ref> | ||
=== معنی === | === معنی === | ||
خانم به معنای زنِ بزرگ زاده و شریف، [[خاتون]]، [[کدبانو]]، بانوی خانه، همسر، زن به کار رفته است. | خانم به معنای زنِ بزرگ زاده و شریف، [[خاتون]]، [[کدبانو]]، بانوی خانه، همسر، زن و همچنین محترم و با وقار به کار رفته است. در گذشته به بزرگترین همسر یک مرد خانم بزرگ میگفتند. به علاوه مادر بزرگ نیز خانم بزرگ خطاب میشود.<ref>دهخدا، علیاکبر (1377). ''لغتنامه''. تهران: دانشگاه تهران: مؤسسه لغتنامه دهخدا. ذیل مدخل.</ref> پیش از ورود واژه فرانسوی [[مامان]] به فارسی، معادل [[مادر]] نیز بود و کاربرد وسیعی داشت. به دختران کوچک خانم کوچولو گفته میشود. | ||
خانم | |||
خانم | |||
=== پیشینه === | === پیشینه === | ||
سطر ۲۳: | سطر ۱۵: | ||
=== ساخت واژی و کاربرد === | === ساخت واژی و کاربرد === | ||
خانم به لحاظ واژی اسم است. این اسم از افزوده شدن پسوند نشانه تأنیث om- به واژه خان ساخته شده است. این پسوند تنها در واژههای خانم (مونث خان)، بیگم (مؤنث بیگ) و سلطانُم (مؤنث سلطان) کاربرد داشته است. | خانم به لحاظ واژی اسم است. این اسم از افزوده شدن پسوند نشانه تأنیث om- به واژه خان (به معنای بزرگ، شاهزاده، ارباب) ساخته شده است. این پسوند تنها در واژههای خانم (مونث خان)، بیگم (مؤنث بیگ) و سلطانُم (مؤنث سلطان) کاربرد داشته است. | ||
خانم پیش از نام خانوادگی زنان و با افزودن کسره اضافه به کار | خانم پیش از نام خانوادگی زنان و با افزودن کسره اضافه به کار میرود، مانند: خانم موسوی . همچنین پس از نام کوچک زنان به کار میرود، مانند: زهرا خانم. البته در برخی گویشها خانم پیش از نام کوچک زنان نیز به کار میرود؛ مانند خانم مریم (برخی گویشها در جنوب ایران مانند گویش شیرازی). همچنین به تنهایی هنگام خطاب به زنان و دختران یا در صحبت کردن از آنان به کار می رود. درگذشته به عنوان بخشی از نام دختران هم بوده است. مثلا عین السلطنه در خاطراتش نقل میکند که نام یکی از دختران افخم الدوله را مینو خانم گذاشته بودند که به نظر او اسم عجیبی بوده است.<ref name=":0" /> این واژه به عنوان صفت هم به کار میرود و معنای آن متین و موقر و بزرگ منش است. از این واژه صفت خانمانه هم درست شده، که به معنای زنانه و محترمانه است،مانند: رفتار خانمانه. در گذشته گاهی با [[بانو]] یا [[آغا]] همزمان به کار میرفته است، مثلا [[سلطان آغا خانم]] همسر و یا [[مهین بانو خانم]] خواهر شاه طهماسب اول صفوی بودند. در نام [[پری خان خانم]] دختر شاه طهماسب اول واژه خان و خانم همزمان به کار رفته است. | ||
=== تلفظ === | === تلفظ === |
نسخهٔ ۱۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۰
خانم از عناوین احترام آمیز است که برای زنان به کار می رود.
ریشه شناسی
خانُم واژه ای دخیل از ترکی است.
ترکی: xanim, xanumخانم
ارمنی: xanum (< ترکی) عربی: خانُم، هانُم. شاهزاده خانم، زن نجیب زاده (< ترکی)[۱]
معنی
خانم به معنای زنِ بزرگ زاده و شریف، خاتون، کدبانو، بانوی خانه، همسر، زن و همچنین محترم و با وقار به کار رفته است. در گذشته به بزرگترین همسر یک مرد خانم بزرگ میگفتند. به علاوه مادر بزرگ نیز خانم بزرگ خطاب میشود.[۲] پیش از ورود واژه فرانسوی مامان به فارسی، معادل مادر نیز بود و کاربرد وسیعی داشت. به دختران کوچک خانم کوچولو گفته میشود.
پیشینه
در اوایل دوره ترکی اسلامی خانم برای همسر خان یا شاهزاده به کار میرفته و رتبه بالاتری نسبت به بیگم داشته است. ظاهرا از زمان تیموریان به بعد مورد استفاده قرار میگرفته است. روی گنزالس دو کلاویخو در اوایل قرن پانزده از زن اول تیمور با عنوان خانم واز زن دوم او با عنوان خانم کوچک یاد میکند[۳]. به گفته سر جان شاردون در قرن هفده در دوره صفوی لقب خانم در این دوره برای زنان دربار و اعیان به کار میرفت و مونث خان است. در ترکی عثمانی خانم با همین معنا به کار میرفت. (ایرانیکا)
ساخت واژی و کاربرد
خانم به لحاظ واژی اسم است. این اسم از افزوده شدن پسوند نشانه تأنیث om- به واژه خان (به معنای بزرگ، شاهزاده، ارباب) ساخته شده است. این پسوند تنها در واژههای خانم (مونث خان)، بیگم (مؤنث بیگ) و سلطانُم (مؤنث سلطان) کاربرد داشته است.
خانم پیش از نام خانوادگی زنان و با افزودن کسره اضافه به کار میرود، مانند: خانم موسوی . همچنین پس از نام کوچک زنان به کار میرود، مانند: زهرا خانم. البته در برخی گویشها خانم پیش از نام کوچک زنان نیز به کار میرود؛ مانند خانم مریم (برخی گویشها در جنوب ایران مانند گویش شیرازی). همچنین به تنهایی هنگام خطاب به زنان و دختران یا در صحبت کردن از آنان به کار می رود. درگذشته به عنوان بخشی از نام دختران هم بوده است. مثلا عین السلطنه در خاطراتش نقل میکند که نام یکی از دختران افخم الدوله را مینو خانم گذاشته بودند که به نظر او اسم عجیبی بوده است.[۱] این واژه به عنوان صفت هم به کار میرود و معنای آن متین و موقر و بزرگ منش است. از این واژه صفت خانمانه هم درست شده، که به معنای زنانه و محترمانه است،مانند: رفتار خانمانه. در گذشته گاهی با بانو یا آغا همزمان به کار میرفته است، مثلا سلطان آغا خانم همسر و یا مهین بانو خانم خواهر شاه طهماسب اول صفوی بودند. در نام پری خان خانم دختر شاه طهماسب اول واژه خان و خانم همزمان به کار رفته است.
تلفظ
این واژه در فارسی معیار /xānom/ ، در فارسی محاوره ای خانوم /xānum/، و در برخی گویشهای زبان فارسی نظیر لُری /xāne(ɪ)m/ تلفظ میشود.
خانم در اصل، ترکی و تاتاری است و به معنای ملکه من است. منتهی ایرانیان، آن را نیز به نحو دیگری به کار میبرند و در زبان آنان اکنون معنی بانوی اصلی را میدهد. همسران و زنان منسوب به خاندانهای اصیل، به این لقب خوانده می شوند و حتی پسندیده نیست خویشاوندان مرد در خانه، اسم زنان را، گرچه همسر یا خواهر آنان باشند، صدا کنند. و اگر طبق معمول در خانه ای بیش از یک نفر زن باشد (همسران، خواهران، مادر و از این قبیل) به نسبت سن یا قرابت نسبی و غیره می گویند: خانم بزرگ، خانم کوچک، خانم وسطی و القابی مشابه آن. اگر در خانه ای یک نفر زن باشد، شوهر یا پسر، یا سایر افراد منسوب، وی را فقط خانم خطاب می کنند. مستخدمین معمولاً می گویند خانم ما یا خانم به طور مطلق. با وجود این باید گفت که این رسم، درباره زنان اعیان و اشراف جاری است و لغات بسیار دیگری وجود دارد که در بین طبقات پایین تر، زنان خانه با آن نامیده می شوند. [۴]
اما رفته رفته در فارسی و ترکی معاصر خانم کاربرد عنوان احترام آمیز برای زنان را دارد.(ایرانیکا)
این واژه اصالت معادل شاهزاده یا ملکه بوده و اقوام مغول و ترک آن را به کار میبرده اند
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ حسن دوست، محمد (1393). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. ج2. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ص1097.
- ↑ دهخدا، علیاکبر (1377). لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران: مؤسسه لغتنامه دهخدا. ذیل مدخل.
- ↑ گونزالس دکلاویخو، روی (1374). سفرنامه کلاویخو. ترجمه مسعود رجب نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص260.
- ↑ مهرآبادی، میترا (1379). زن ایرانی به روایت تاریخ نویسان فرنگی. تهران: آفرینش ـ روزگار. صص149-150 به نقل از دلاواله، پیترو (1370). سفرنامه پیترو دلاواله. ترجمه شعاع الدین شفا. تهران: علمی و فرهنگی. صص 95-96.