تفاوت میان نسخه‌های «چنار عباسعلی»

از دانشنامه الکترونیکی زنان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی « یکی از خدمه اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت، شبانگاه فرار نموده در حضرت عبدالعظیم متحصن شد. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رقت آمد و به خانم کلفت فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آن گاه ب...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:


یکی از خدمه اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت، شبانگاه فرار نموده در حضرت عبدالعظیم متحصن شد. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رقت آمد و به خانم کلفت فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آن گاه برای آنکه اهل اندرون ملجأ و مأمن نزدیک تری داشته و هنگام ضرورت بدان پناه برند، در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد، تا آواز دهد که خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهنسال گشن شاخ که کنار مظهر قنات مهرگرد در اندرون واقع است، امامزاده ای به نام عباس علی مدفون است.<ref>معیرالممالک، دوستعلی‌خان (1390). ''یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه''. تهران: نشر تاریخ ایران. صص33-34.</ref>


یکی از خدمه اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت، شبانگاه فرار نموده در حضرت عبدالعظیم متحصن شد. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رقت آمد و به خانم کلفت فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آن گاه برای آنکه اهل اندرون ملجأ و مأمن نزدیک تری داشته و هنگام ضرورت بدان پناه برند، در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد، تا آواز دهد که خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهنسال گشن شاخ که کنار مظهر قنات مهرگرد در اندرون واقع است، امامزاده ای به نام عباس علی مدفون است.  
همین که این آوازه در اندرون پیچید، اهل حرم شادی ها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور آن درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر نمود و آن را به رنگ سبز اندود کردند. از آن پس درخت مزبور به چنار عباس علی معروف شد. زیارتنامه مخصوصی به تنه آن آویختند و اطرافش شمعدان های نقره کوبیده هر شب شمع ها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی به سزا یافت و بست محکمی شد. اهل اندرون نذور خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و به بدنه و پوستش دخیل ها می بستند. بدین طریق برای نیازمندان حرم نقطه توجه و مأمن نزدیکی به وجود آمد.<ref>سعدوندیان، سیروس (۱۳۸۷). ''در خلوت سلطان''. تهران: نگارستان کتاب. ص642.</ref>


معیرالممالک، دوستعلی‌خان (1390). ''یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه''. تهران: نشر تاریخ ایران. صص33-34.
=== منابع ===
 
 
همین که این آوازه در اندرون پیچید، اهل حرم شادی ها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور آن درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر نمود و آن را به رنگ سبز اندود کردند. از آن پس درخت مزبور به چنار عباس علی معروف شد. زیارتنامه مخصوصی به تنه آن آویختند و اطرافش شمعدان های نقره کوبیده هر شب شمع ها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی به سزا یافت و بست محکمی شد. اهل اندرون نذور خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و به بدنه و پوستش دخیل ها می بستند. بدین طریق برای نیازمندان حرم نقطه توجه و مأمن نزدیکی به وجود آمد.

نسخهٔ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۹


یکی از خدمه اندرون مرتکب خلافی شد و از آنجا که دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت، شبانگاه فرار نموده در حضرت عبدالعظیم متحصن شد. چون این خبر به گوش شاه رسید، سخت به رقت آمد و به خانم کلفت فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آن گاه برای آنکه اهل اندرون ملجأ و مأمن نزدیک تری داشته و هنگام ضرورت بدان پناه برند، در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد، تا آواز دهد که خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهنسال گشن شاخ که کنار مظهر قنات مهرگرد در اندرون واقع است، امامزاده ای به نام عباس علی مدفون است.[۱]

همین که این آوازه در اندرون پیچید، اهل حرم شادی ها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور آن درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر نمود و آن را به رنگ سبز اندود کردند. از آن پس درخت مزبور به چنار عباس علی معروف شد. زیارتنامه مخصوصی به تنه آن آویختند و اطرافش شمعدان های نقره کوبیده هر شب شمع ها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی به سزا یافت و بست محکمی شد. اهل اندرون نذور خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و به بدنه و پوستش دخیل ها می بستند. بدین طریق برای نیازمندان حرم نقطه توجه و مأمن نزدیکی به وجود آمد.[۲]

منابع

  1. معیرالممالک، دوستعلی‌خان (1390). یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه. تهران: نشر تاریخ ایران. صص33-34.
  2. سعدوندیان، سیروس (۱۳۸۷). در خلوت سلطان. تهران: نگارستان کتاب. ص642.