تفاوت میان نسخههای «ستی»
H-ghahremani (بحث | مشارکتها) |
Boroujerdi (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
=== ریشهشناسی === | === ریشهشناسی === | ||
برخی ستی را مخفف واژه عربی سیدتی به معنای بانوی من میدانند، اما گروهی نیز آن را واژهای مستقل میدانند که بر معنای [[بانو]] دلالت دارد. برخی نیز آن را برگرفته از واژه سنسکریت /sātt/ به معنی خالص و بیآلايش<ref>جعفری، یونس (1376). ''ارمغان ادبی''. تهران: انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر افشار یزدی. ص285.</ref> میانگارند كه در زبان هندی و اردو، هم به صورت صفت و هم به شكل اسم به كار میرود. اين واژه در هندی به شكل وصـفی در معانی زن عفيف و با تقوی<ref name=":1">سروش، سیدنصرالله؛ شهریار نقوی، سیدحیدر (1373). ''فرهنگ اردو - فارسی''. اصفهان: انتشارات دانشگاه. ص343.</ref> پاكدامن، وفادار، پارسا، نیكوكار و صالحه<ref>دهلوی، سید احمد (1977). ''فرهنگ آصفیه''. ج3. لاهور: مرکز اردو و بورد گلبرگ. ص34.</ref> و در حالت اسمی در مفهوم زن هندو كه خود را با جسد شوهر میسـوزاند، استعمال | برخی ستی را مخفف واژه عربی سیدتی به معنای بانوی من میدانند، اما گروهی نیز آن را واژهای مستقل میدانند که بر معنای [[بانو]] دلالت دارد. برخی نیز آن را برگرفته از واژه سنسکریت /sātt/ به معنی خالص و بیآلايش<ref>جعفری، یونس (1376). ''ارمغان ادبی''. تهران: انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر افشار یزدی. ص285.</ref> میانگارند كه در زبان هندی و اردو، هم به صورت صفت و هم به شكل اسم به كار میرود. اين واژه در هندی به شكل وصـفی در معانی زن عفيف و با تقوی<ref name=":1">سروش، سیدنصرالله؛ شهریار نقوی، سیدحیدر (1373). ''فرهنگ اردو - فارسی''. اصفهان: انتشارات دانشگاه. ص343.</ref> پاكدامن، وفادار، پارسا، نیكوكار و صالحه<ref>دهلوی، سید احمد (1977). ''فرهنگ آصفیه''. ج3. لاهور: مرکز اردو و بورد گلبرگ. ص34.</ref> و در حالت اسمی در مفهوم زن هندو كه خود را با جسد شوهر میسـوزاند، استعمال میشد<ref name=":1" />؛ به علاوه خود اين آیین خودسوزی زنان بیوه هندی را نيز ستی نام داشت.<ref>''دانشنامه ادب فارسی'' (1380). به سرپرستی حسن انوشه. ج2. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ص1357.</ref> به مجموعه اشعاری که حکایت این آیین هندو و سوزاندن زن پس از مرگ شوهر را میکرد [[ستی نامه|ستینامه]]<ref>سالمیان، غلامرضا؛ باباصفری، علی اصغر (1387). ستی و بازتاب آن در ادب فارسی. مجله ''دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد''. شماره 160. ص63.</ref> میگفتند. این اشعار را اغلب، شاعران پارسیگوی شبه قاره هند سرودهاند. | ||
ستی و ست هم به صورت | === واژشناسی === | ||
ستی و ست به لحاظ واژی اسم هستند. ستی هم به صورت تنها و هم به صورت ترکیب در ابتدای نام زنان یا در انتهای نام آنها به کار رفته است. | |||
=== کاربرد در جهان عرب === | |||
=== در جهان عرب === | اعراب ستّ را به عنوان لقبی برای زنان فرمانروا به کار میبردند. «ستّالملک» (تولد به سال 359) یکی از ملکههای سلسله فاطمیان مصر بود.<ref name=":0">مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکههای فراموش شده در سرزمینهای خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21. </ref>به علاوه لقبی بود که برای زنان صاحب نبوغ و استعداد به کار میرفت. شاید بتوان آن را معادل امروزی علامه دانست. زرکلی در کتاب ''الاعلام'' چند نفر از این ستّها را که در علوم دینی استاد بودند، برمیشمارد.<ref>مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکههای فراموش شده در سرزمینهای خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21 به نقل از خیرالدین الزرکلی (1983). ''الاعلام، قاموس اشعر الرجال و الانساء من العرب و المستعربین و الامستشرقین.'' بیروت: دارالعلم الامالین. ذیل مدخل.</ref>«ستّ القضات» (رئیس قاضیان) استاد حدیثی بود که در قرن چهاردهم در دمشق میزیست. او علوم دینی را در دمشق فراگرفت و رسالات چندی در فقه به نگارش درآورد. همچنین «ستّالعرب» و «ستّالعجم» از اساتید مشهور فقه در قرن چهاردهم بودند.<ref name=":0" /> | ||
اعراب ستّ را به عنوان لقبی برای زنان فرمانروا به کار میبردند. «ستّالملک» (تولد به سال 359) یکی از ملکههای سلسله فاطمیان مصر بود.<ref name=":0">مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکههای فراموش شده در سرزمینهای خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21. </ref>به علاوه لقبی بود که برای زنان صاحب نبوغ و استعداد به کار میرفت. شاید بتوان آن را معادل امروزی علامه دانست. زرکلی در کتاب ''الاعلام'' چند نفر از این ستّها را که در علوم دینی استاد بودند، برمیشمارد.<ref>مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکههای فراموش شده در سرزمینهای خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21 به نقل از خیرالدین الزرکلی (1983). ''الاعلام، قاموس اشعر الرجال و الانساء من العرب و المستعربین و الامستشرقین.'' بیروت: دارالعلم الامالین. ذیل مدخل.</ref>«ستّ القضات» (رئیس قاضیان) استاد حدیثی بود که در قرن چهاردهم در دمشق میزیست. او علوم دینی را در دمشق فراگرفت و رسالات چندی در فقه به نگارش درآورد. همچنین «ستّالعرب» و «ستّالعجم» از اساتید مشهور فقه در قرن چهاردهم بودند.<ref name=":0" /> | === کاربرد در ایران === | ||
=== در ایران === | |||
ظاهرا این واژه در آذربایجان بیش از نواحی دیگر ایران رواج داشته است. در لقب [[مهستی گنجوی]] شاعر بنام ایرانی از این واژه استفاده شده است. در برخی از تواریخ نام یکی از دو دختر سلطان سنجر «ستی خاتون» یا «امیر ستی» ثبت شده است.<ref name=":2" /> | ظاهرا این واژه در آذربایجان بیش از نواحی دیگر ایران رواج داشته است. در لقب [[مهستی گنجوی]] شاعر بنام ایرانی از این واژه استفاده شده است. در برخی از تواریخ نام یکی از دو دختر سلطان سنجر «ستی خاتون» یا «امیر ستی» ثبت شده است.<ref name=":2" /> | ||
نسخهٔ ۲۷ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۹
ستی /set(t)i/ یا ست /sett/ به معنی خانم، بانو، خاتون و ملکه است و جنبه تکریم دارد. به علاوه به آیین خودسوزی زنان بیوه هندی نیز اطلاق میشده است.
ریشهشناسی
برخی ستی را مخفف واژه عربی سیدتی به معنای بانوی من میدانند، اما گروهی نیز آن را واژهای مستقل میدانند که بر معنای بانو دلالت دارد. برخی نیز آن را برگرفته از واژه سنسکریت /sātt/ به معنی خالص و بیآلايش[۱] میانگارند كه در زبان هندی و اردو، هم به صورت صفت و هم به شكل اسم به كار میرود. اين واژه در هندی به شكل وصـفی در معانی زن عفيف و با تقوی[۲] پاكدامن، وفادار، پارسا، نیكوكار و صالحه[۳] و در حالت اسمی در مفهوم زن هندو كه خود را با جسد شوهر میسـوزاند، استعمال میشد[۲]؛ به علاوه خود اين آیین خودسوزی زنان بیوه هندی را نيز ستی نام داشت.[۴] به مجموعه اشعاری که حکایت این آیین هندو و سوزاندن زن پس از مرگ شوهر را میکرد ستینامه[۵] میگفتند. این اشعار را اغلب، شاعران پارسیگوی شبه قاره هند سرودهاند.
واژشناسی
ستی و ست به لحاظ واژی اسم هستند. ستی هم به صورت تنها و هم به صورت ترکیب در ابتدای نام زنان یا در انتهای نام آنها به کار رفته است.
کاربرد در جهان عرب
اعراب ستّ را به عنوان لقبی برای زنان فرمانروا به کار میبردند. «ستّالملک» (تولد به سال 359) یکی از ملکههای سلسله فاطمیان مصر بود.[۶]به علاوه لقبی بود که برای زنان صاحب نبوغ و استعداد به کار میرفت. شاید بتوان آن را معادل امروزی علامه دانست. زرکلی در کتاب الاعلام چند نفر از این ستّها را که در علوم دینی استاد بودند، برمیشمارد.[۷]«ستّ القضات» (رئیس قاضیان) استاد حدیثی بود که در قرن چهاردهم در دمشق میزیست. او علوم دینی را در دمشق فراگرفت و رسالات چندی در فقه به نگارش درآورد. همچنین «ستّالعرب» و «ستّالعجم» از اساتید مشهور فقه در قرن چهاردهم بودند.[۶]
کاربرد در ایران
ظاهرا این واژه در آذربایجان بیش از نواحی دیگر ایران رواج داشته است. در لقب مهستی گنجوی شاعر بنام ایرانی از این واژه استفاده شده است. در برخی از تواریخ نام یکی از دو دختر سلطان سنجر «ستی خاتون» یا «امیر ستی» ثبت شده است.[۸]
در نزهة المجالس که به سال 689 ه.ق تألیف شده، یک رباعی از زنی شاعر به نام «دختر ستی»، آمده است.[۸]
خواهر طالب آملی (از شعرای نیمه نخست قرن یازدهم) «ستی خانم» و «ستی النساء» نام داشته است.[۸]
«ستی زرین» از زنان آوازخوان و نوازنده نیمه اول قرن پنجم هجری بود که در دربار سلطان مسعود غزنوی تقرب و نفوذ داشت.[۹]
«ستی فاطمه خاتون» همسر امیرجلال الدین چقماق شامی (حاکم یزد در زمان شاهرخ تیموری) و از زنان فاضل عصر خود بود[۱۰] که در احداث مسجد امیر چقماق و چند بنای دیگر در این شهر با همسرش همکاری داشت.مقبره وی در یزد از بناهای تاریخی یزد است.[۱۱]
«ستی فاطمه» از زنان صالحه اوایل قرن سوم هجری، از فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام که بنای صحن و بقعه وی به دوره صفویه باز میگردد.[۹]
«ستّ کریمه» از زنان عابد و شایسته قرن ششم هجری نوه دختری اسماعیل بن محمد قرشی طلحی اصفهانی از حافظان قرآن کریم بود. جنید شیرازی در شرح حال مولانا معین الدین احمد بن ابی الخیر از این زن یاد میکند و مینویسد که در بقعه او جمعی کثیر از علمای ربانی و عرفای راستگو و زنان شایسته و عابد مدفونند که از جمله آنها ستّ کریمه است.[۱۲]
منابع
- ↑ جعفری، یونس (1376). ارمغان ادبی. تهران: انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر افشار یزدی. ص285.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ سروش، سیدنصرالله؛ شهریار نقوی، سیدحیدر (1373). فرهنگ اردو - فارسی. اصفهان: انتشارات دانشگاه. ص343.
- ↑ دهلوی، سید احمد (1977). فرهنگ آصفیه. ج3. لاهور: مرکز اردو و بورد گلبرگ. ص34.
- ↑ دانشنامه ادب فارسی (1380). به سرپرستی حسن انوشه. ج2. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ص1357.
- ↑ سالمیان، غلامرضا؛ باباصفری، علی اصغر (1387). ستی و بازتاب آن در ادب فارسی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد. شماره 160. ص63.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ مرنیسی، فاطمه (1393). ملکههای فراموش شده در سرزمینهای خلافت اسلامی. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21.
- ↑ مرنیسی، فاطمه (1393). ملکههای فراموش شده در سرزمینهای خلافت اسلامی. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21 به نقل از خیرالدین الزرکلی (1983). الاعلام، قاموس اشعر الرجال و الانساء من العرب و المستعربین و الامستشرقین. بیروت: دارالعلم الامالین. ذیل مدخل.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ محرابی، معین الدین (1382). مهستی گنجهای: بزرگترین زن شاعر رباعی سرا. تهران: توس. صص21-26.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ رجبی، محمدحسن (1374). مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی. تهران: سروش. ص122.
- ↑ خدایی، ع.ا و دیگران (1392). گردشگری مذهبی در یزد: امامزادهها و بقاع یزد. یزد: ناقوس فرهنگ، ص106.
- ↑ امامی میبدی، سیدمنصور؛ جلیلی، ساجده (1398). تحلیلی از زندگی ستی فاطمه از واقفان مسجد امیرچقماق. همایش علمی فرهنگ رضوی و بانوان فرهیخته و نیکوکار، بزرگداشت بانو ستی فاطمه. ص3.
- ↑ رجبی، محمدحسن (1374). مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی. تهران: سروش. ص121.
نویسنده: حکمت بروجردی