تفاوت میان نسخه‌های «ستی»

از دانشنامه الکترونیکی زنان
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۴: سطر ۴:
برخی ستی را  مخفف واژه عربی سیدتی به معنای بانوی من می‌دانند. اما برخی نیز آن را برگرفته از واژه سنسکریت
برخی ستی را  مخفف واژه عربی سیدتی به معنای بانوی من می‌دانند. اما برخی نیز آن را برگرفته از واژه سنسکریت


ستي واژهاي است سانسكريت از ريشة «ست» به معني خالص و بيآلايش (ارمغان ادبـي، ص285 (كـه در زبان هندي و اردو، هم به صورت صفت و هم به شكل اسم به كار مي رود. اين واژه به شكل وصـفي در معاني زن عفيف و با تقوي (فرهنگ اردو - فارسي، ص 343 (پاكدامن، وفادار، پارسا، نكوكار و صالحه (فرهنگ آصفيه، ج3 ،ص34 (و در حالت اسمي در مفهوم زن هندو كه خود را با جسد شوهر مي سـوزاند، استعمال ميشود (فرهنگ اردو- فارسي، ص 343 (به علاوه خود اين رسم را نيز ستي مينامند(دانشنامه ادب فارسي، ج2 ،ص 1357
ستي واژهاي است سانسكريت از ريشة «ست» به معني خالص و بي آلايش (ارمغان ادبـي، ص285 (كـه در زبان هندي و اردو، هم به صورت صفت و هم به شكل اسم به كار مي رود. اين واژه به شكل وصـفي در معاني زن عفيف و با تقوي (فرهنگ اردو - فارسي، ص 343 (پاكدامن، وفادار، پارسا، نكوكار و صالحه (فرهنگ آصفيه، ج3 ،ص34 (و در حالت اسمي در مفهوم زن هندو كه خود را با جسد شوهر مي سـوزاند، استعمال ميشود (فرهنگ اردو- فارسي، ص 343 (به علاوه خود اين رسم را نيز ستي مينامند(دانشنامه ادب فارسي، ج2 ،ص 1357








ستّ به معنای بانو، واژه دیگری است که اعراب آن را به عنوان لقبی برای زنان فرمانروا به کار می‌بردند. ستّ‌الملک (تولد به سال 359) یکی از ملکه‌های سلسله فاطمیان مصر بود. ستّ‌الملک پس از سر به نیست کردن برادرش الحاکم ششمین خلیفه فاطمی در سال 411/ 1021 به قدرت رسید. وی برای سر به نیست کردن برادرش دلایل خود را داشت. رفتار اهانت‌آمیز و ظالمانه خلیفه با زنان و سگان از حد تحمل فرارفته بود. او خروج زنان را از خانه‌هایشان قدغن کرده بود و تصمیم داشت تمام سگ‌ها را از بین ببرد. خلیفه یک روز صبح پس از آن که از خواب بیدار شد، دعوی خدایی کرد و به اهالی قاهره و در رأس آنها ستّ الملک دستور داد او را پرستش کنند.<ref name=":0">مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکه‌های فراموش شده در سرزمین‌های خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21. </ref>ستّ از قرار معلوم لقبی بود که برای زنان صاحب نبوغ و استعداد ویژه به کار می‌رفته است. زرکلی در کتاب ''الاعلام'' خود چند نفر از این ستّ‌ها را که در علوم دینی استاد بودند، برمی‌‎شمارد.<ref>مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکه‌های فراموش شده در سرزمین‌های خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21 به نقل از خیرالدین الزرکلی (1983). ''الاعلام، قاموس اشعر الرجال و الانساء من العرب و المستعربین و الامستشرقین.'' 8 جلد. بیروت: دارالعلم الامالین. نک به مدخل ست.</ref>ستّ القضات (رئیس قاضیان) مُسنده‌ای (استاد حدیث) بود که در قرن چهاردهم در دمشق می‌زیست. او علوم دینی را در دمشق فراگرفت و رسالات چندی در فقه به نگارش درآورد. همچنین ستّ‌العرب و ستّ‌العجم از اساتید مشهور فقه در قرن چهاردهم بودند.<ref name=":0" />
 
ستّ به معنای بانو، واژه دیگری است که اعراب آن را به عنوان لقبی برای زنان فرمانروا به کار می‌بردند. ستّ‌الملک (تولد به سال 359) یکی از ملکه‌های سلسله فاطمیان مصر بود. <ref name=":0">مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکه‌های فراموش شده در سرزمین‌های خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21. </ref>ستّ از قرار معلوم لقبی بود که برای زنان صاحب نبوغ و استعداد ویژه به کار می‌رفته است. زرکلی در کتاب ''الاعلام'' خود چند نفر از این ستّ‌ها را که در علوم دینی استاد بودند، برمی‌‎شمارد.<ref>مرنیسی، فاطمه (1393). ''ملکه‌های فراموش شده در سرزمین‌های خلافت اسلامی''. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21 به نقل از خیرالدین الزرکلی (1983). ''الاعلام، قاموس اشعر الرجال و الانساء من العرب و المستعربین و الامستشرقین.'' 8 جلد. بیروت: دارالعلم الامالین. نک به مدخل ست.</ref>ستّ القضات (رئیس قاضیان) مُسنده‌ای (استاد حدیث) بود که در قرن چهاردهم در دمشق می‌زیست. او علوم دینی را در دمشق فراگرفت و رسالات چندی در فقه به نگارش درآورد. همچنین ستّ‌العرب و ستّ‌العجم از اساتید مشهور فقه در قرن چهاردهم بودند.<ref name=":0" />





نسخهٔ ‏۲۱ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۵

ستی در زبان فارسی به معنی خانم و بانو و خاتون است. این واژه در آذربایجان بیش از نواحی دیگر ایران رواج داشته است.

ریشه شناسی

برخی ستی را مخفف واژه عربی سیدتی به معنای بانوی من می‌دانند. اما برخی نیز آن را برگرفته از واژه سنسکریت

ستي واژهاي است سانسكريت از ريشة «ست» به معني خالص و بي آلايش (ارمغان ادبـي، ص285 (كـه در زبان هندي و اردو، هم به صورت صفت و هم به شكل اسم به كار مي رود. اين واژه به شكل وصـفي در معاني زن عفيف و با تقوي (فرهنگ اردو - فارسي، ص 343 (پاكدامن، وفادار، پارسا، نكوكار و صالحه (فرهنگ آصفيه، ج3 ،ص34 (و در حالت اسمي در مفهوم زن هندو كه خود را با جسد شوهر مي سـوزاند، استعمال ميشود (فرهنگ اردو- فارسي، ص 343 (به علاوه خود اين رسم را نيز ستي مينامند(دانشنامه ادب فارسي، ج2 ،ص 1357



ستّ به معنای بانو، واژه دیگری است که اعراب آن را به عنوان لقبی برای زنان فرمانروا به کار می‌بردند. ستّ‌الملک (تولد به سال 359) یکی از ملکه‌های سلسله فاطمیان مصر بود. [۱]ستّ از قرار معلوم لقبی بود که برای زنان صاحب نبوغ و استعداد ویژه به کار می‌رفته است. زرکلی در کتاب الاعلام خود چند نفر از این ستّ‌ها را که در علوم دینی استاد بودند، برمی‌‎شمارد.[۲]ستّ القضات (رئیس قاضیان) مُسنده‌ای (استاد حدیث) بود که در قرن چهاردهم در دمشق می‌زیست. او علوم دینی را در دمشق فراگرفت و رسالات چندی در فقه به نگارش درآورد. همچنین ستّ‌العرب و ستّ‌العجم از اساتید مشهور فقه در قرن چهاردهم بودند.[۱]


برخی زنان ایرانی

در برخی از تواریخ نام یکی از دو دختر سلطان سنجر (ستی خاتون) یا (امیر ستی) ثبت شده است.

در نزهة المجالس که به سال 689 ه.ق تألیف شده، یک رباعی از زنی شاعر به نام دختر ستی، آمده است.

خواهر طالب آملی (از شعرای نیمه نخست قرن یازدهم) ستی خانم و ستی النساء نام داشته است.[۳]

ستی زرین از زنان آوازخوان و نوازنده نیمه اول قرن پنجم هجری بود که در دربار سلطان مسعود غزنوی تقرب و نفوذ داشت و پیغام سلطان را به سرای ها می برد.


منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ مرنیسی، فاطمه (1393). ملکه‌های فراموش شده در سرزمین‌های خلافت اسلامی. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21.
  2. مرنیسی، فاطمه (1393). ملکه‌های فراموش شده در سرزمین‌های خلافت اسلامی. ترجمه حسن اسدی. تهران: مولی. ص21 به نقل از خیرالدین الزرکلی (1983). الاعلام، قاموس اشعر الرجال و الانساء من العرب و المستعربین و الامستشرقین. 8 جلد. بیروت: دارالعلم الامالین. نک به مدخل ست.
  3. محرابی، معین الدین (1382). مهستی گنجه‌ای: بزرگترین زن شاعر رباعی سرا. تهران: توس. صص21-26.


نویسنده: حکمت بروجردی