تفاوت میان نسخههای «فخرعظمی ارغون»
H-ghahremani (بحث | مشارکتها) |
H-ghahremani (بحث | مشارکتها) |
||
(۱۵ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[پرونده:فخرعظمی ارغون.jpg|بندانگشتی|فخرعظمی ارغون]] | [[پرونده:فخرعظمی ارغون.jpg|بندانگشتی|فخرعظمی ارغون]] | ||
[[پرونده:روزنامه نامه بانوان ایران.jpg|بندانگشتی|روزنامه ''نامه بانوان ایران'']] | [[پرونده:روزنامه نامه بانوان ایران.jpg|بندانگشتی|روزنامه ''نامه بانوان ایران'']] | ||
فخرعظمی (عظما) ارغون ( | فخرعظمی (عظما) ارغون (فخرعادل خلعتبری) (1279 ـ 1344) روزنامهنگار، نویسنده، شاعر، موسیقیدان، مؤسس مدرسه و فعال حقوق زنان بود. | ||
=== زندگینامه === | === زندگینامه === | ||
فخرعظمی ارغون (فخرعادل خلعتبری) در سال 1279 متولد شد.[https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&classType=2&id=718371&pageStatus=0] پدرش مرتضی قلی ارغون ملقب به مکرمالسلطان از افسران بلندپایه دوره قاجار و مادرش قمرخانم عظمتالسلطنه بود. | فخرعظمی ارغون (فخرعادل خلعتبری) در سال 1279 متولد شد.[https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&classType=2&id=718371&pageStatus=0] پدرش مرتضی قلی ارغون ملقب به مکرمالسلطان از افسران بلندپایه دوره قاجار و مادرش قمرخانم عظمتالسلطنه بود. او زبان فارسی، آشنایی با نظم و نثر کهن فارسی، زبان عربی، فقه و اصول فلسفه را با دو برادر و فرزندان اقوام در یک مکتبخانه خصوصی آموخت. مقدمات فن شعر را نیز فراگرفت.<ref name=":1" /> زبان فرانسه را از معلمی سوئیسی به نام مادام مرون ـ از مهاجرانی که سالها همراه شوهرش در خانه پدری او، زندگی میکردند- فرا گرفت و در رشته زبان فرانسه از [[مدرسه فرانکو پرسان]] دیپلم گرفت.<ref name=":5">پیرنیا، منصوره (1374). ''سالار زنان ایران''. واشنگتن: مهر ایران. ص65.</ref>فیزیک و شیمی و ریاضی را از آقاشیخ کاظم یزدی به او آموخت. با موسیقی نیز به خوبی آشنا بود و تار مینواخت. دایی کوچک او، ارفعالملک، استاد موسیقی بود و فخری ذوق موسیقی را از او به ارث برده بود. موسیقی اصیل ایرانی را از یک زن کلیمی به نام خانم جان مشّاق آموخت. وقتی فخری هفت دستگاه را فراگرفت، به توصیهی ارفعالملک برای فراگرفتن گوشههای مهجور به شاگردی عبدالله خان دودانگه پذیرفته شد.<ref>بهبهانی، سیمین (1390). ''با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت''. تهران: سخن. ص36.</ref>در مدرسه عالی آمریکایی به تحصیل زبان انگلیسی پرداخت<ref name=":0">خشایار وزیری، فخری (قویمی) (1352). ''کارنامه زنان مشهور ایران''. تهران: وزارت آموزش و پرورش. صص118-120.</ref>و به علاوه در [[مدرسه ژاندارک]] نیز تحصیل کرد و گواهینامه پایان تحصیلات این دو مدرسه را اخذ کرد.<ref name=":1">کراچی، روحانگیز (1374). ''اندیشهنگاران زن در شعر مشروطه''. تهران: دانشگاه الزهرا. ص117.</ref> گلدوزی و خیاطی را نیز آموخت و تابلوهای گلدوزی زیادی از خود به یادگار گذاشت.<ref name=":0" /> | ||
==== ازدواج و فرزندان ==== | ==== ازدواج و فرزندان ==== | ||
او در سال 1303ش با عباس | او در سال 1303ش با [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C عباس خلیلی]، نویسنده و مدیر روزنامه ''اقدام'' ازدواج کرد. این ازدواج پس از ارسال سرودهای سیاسی به روزنامه اقدام بود که موجب آشنایی فخرعظمی ارغون با عباس خلیلی ناشر آن روزنامه شد.<ref>پروین، ناصرالدین (1393). فخرعظمی ارغون؛ مادر شاعر و روزنامهنگار سیمین بهبهانی. ''بخارا.'' مرداد و شهریور 1393. شماره 101. صص139 تا 143.</ref>ثمره این ازدواج شاعر مشهور، [[سیمین بهبهانی]]، بود. ازدواج فخرعظمی با خلیلی موفق نبود و سرانجام به جدایی انجامید.<ref name=":1" /> بر خلاف خلیلی، همسر دوم فخرعظمی، جمالالدین خلعتبری ملقب به عادلالسلطان، شاعر و داستاننویس نبود، هرچند در روزنامهنگاری با همسرش همکار بود. | ||
ثمره این ازدواج سه فرزند به نامهای عادلدخت (ترانه سهراب) شاعر و عادلنژاد خلعتبری | ثمره این ازدواج سه فرزند به نامهای عادلدخت (ترانه سهراب) شاعر و عادلنژاد خلعتبری (غوغا) و عادلفر خلعتبری (دلپر) است. اشعار ترانه سهراب در بعضی از جراید منتشر شده است.<ref name=":0" />دو فرزند دیگر او به نام عادلبانو و عادلپور در کودکی به مرض دیفتری فوت کردند. | ||
سیمین و دلپر و ترانه و غوغا همگی طبع شعر را از مادر به ارث بردهاند و هریک جداگانه دیوان اشعاری دارند.<ref name=":5" /> فخرعظمی پس از ازدواج با عادل خلعتبری بنا به خواست همسرش، نام خود را به فخرعادل تغییر داد. | |||
=== فعالیتهای فرهنگی و سیاسی === | === فعالیتهای فرهنگی و سیاسی === | ||
ارغون از سال 1297 وارد کارهای هنری و فرهنگی شد و با همکاری عدهای به تأسیس [[جمعیت نسوان وطنخواه ایران]] اقدام کرد.<ref name=":0" /> | ارغون از سال 1297 وارد کارهای هنری و فرهنگی شد و با همکاری عدهای به تأسیس [[جمعیت نسوان وطنخواه ایران]] اقدام کرد.<ref name=":0" />او از سال 1304 تا 1308 شمسی عضو این جمعیت بود.<ref name=":1" /> | ||
او در همان سالها به تدریس زبان فرانسه در دبیرستانهای آن زمان یعنی [[مدرسه ناموس]] و [[دارالمعلمات]] اشتغال ورزید، به گونهای که بسیاری از بانوان تحصیلکرده آن دوران از شاگردان او بودند.<ref name=":1" /> فخرعظمی در سال 1316 به معاونت تعلیمات نسوان وزارت معارف برگزیده شد و یک سال در این سمت فعال بود و شماری از بانوان را در خدمات اداری و آموزشی استخدام کرد. پس از آن به شغل تدریس که حرفهی مورد علاقهاش بود بازگشت. او در دبیرستان پسرانهی پهلوی به تدریس زبان فرانسوی پرداخت و سه سال در این سمت باقی ماند.<ref>بهبهانی، سیمین (1390). ''با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت''. تهران: سخن. ص269.</ref> | |||
فخرعظمی عضو فعال [[کانون بانوان]] بود و سخنرانیهای زیادی در انجمن ایراد میکرد.<ref name=":0" />او از شهریور 1320 ش به عضویت حزب دمکرات درآمد. فخر عظما از جمله کسانی بود که در تأسیس دبیرستان دختران نقش داشت. او بعد از شهریور 1320 امتیاز روزنامه ''آزادی خلق'' را گرفت و دبستان و دبیرستان بانوان را در خیابان شاپور و امیریه تأسیس کرد.<ref name=":5" /> | |||
او در | فخرعادل خلعتبری 8 سال پیش از مرگش برای دیدار فرزندان به واشنگتن رفت، ولی کسالت شدید مانع از بازگشت او به وطن شد و نهایتاً در اسفند 1344 درگذشت.<ref>بهبهانی، سیمین (1390). ''با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت''. تهران: سخن. ص474.</ref><ref name=":5" />بنا به وصیت او پیکرش به وطن بازگردانده شد و در جوار شیخ صدوق در ابن بابویه به خاک سپرده شد.<ref name=":0" /> | ||
==== روزنامهنگاری ==== | |||
فخرعظما از سال 1311 به بعد سردبیری روزنامه ''آینده ایران'' را به عهده داشت و در همین سال با عادل خلعتبری مدیر و صاحب امتیاز این روزنامه ازدواج کرد. جمالالدین خلعتبری ملقب به عادلالسلطان وکیل دادگستری بود و با روزنامههای ''نجات وطن'' و ''عظمت اسلام'' همکاری میکرد. سردبیری روزنامه ''آینده ایران'' که امتیاز آن به نام عادل خلعتبری بود را از سال سوم فخرعظمی با نام فخرعادل خلعتبری برعهده گرفت. صاحب امتیاز روزنامه ''[[نامه بانوان ایران]]'' نیز عادل خلعتبری بود که سردبیری آن را فخرعظمی برعهده داشت.<ref>پروین، ناصرالدین (1393). فخرعظمی ارغون؛ مادر شاعر و روزنامهنگار سیمین بهبهانی. ''بخارا.'' مرداد و شهریور 1393. شماره 101. صص139 تا 143 به نقل از صدرهاشمی، محمد (1363). ''تاریخ جراید و مجلات ایران''. ج2. اصفهان: کمال. ردیف 265.</ref>روزنامه نامه بانوان ایران پس از چندین شماره به دلایلی همچون ناتوانی مالی، تعطیل شد.<ref>بهبهانی، سیمین (1390). ''با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت''. تهران: سخن. ص223.</ref>[https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=5233305&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author] | |||
فخرعظمی ارغون از جمله نویسندگانی بود که در داستانهایش سختیهای زندگی دختران و زنان را تصویر کرد. او در داستان ازدواج اجباری که از نخستین شماره سال دوم روزنامه ''آینده ایران'' پیاپی منتشر میشد، سرگذشت غم بار دختری را روایت میکند که پدرش از جهالت او را به ازدواجی ناشایست واداشته است. پس از انتشار چندین فصل از این داستان، فخرعظمی داستان دیگری با عنوان سرگذشت یک زن نوشت که، به گفته او، تاریخچه حیات زنی است شاعر و حاوی نکات اخلاقی و ادبی و اجتماعی و مطالب شیرین و متناسب؛ و به عنوان درسی آموزنده و الگویی برای دختران جوان منتشر میشود. در هر شماره آینده ایران مقالههایی درباره نسوان منتشر میشد و یکی از پاورقیهای آن، موی زنها، را آقای سلطانه نوشته بود.<ref>عابدینی، حسن (1401). د''ختران شهرزاد: زنان نویسنده ایرانی''. ویراستار احمد سمیعی گیلانی. تهران: نشر چشمه. ص66 به نقل از محمدی، محمدهادی؛ قایینی، زهره (1381). ''تاریخ ادبیات کودکان ایران''. ج5. تهران. </ref> | |||
=== اشعار === | === اشعار === | ||
انجمن ادبی دانشوران نیز به همت فخرعظما و همسرش، عادل خلعتبری و با حضور و سخنرانی افرادی چون سعید | انجمن ادبی دانشوران نیز به همت فخرعظما و همسرش، عادل خلعتبری و با حضور و سخنرانی افرادی چون [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D9%81%DB%8C%D8%B3%DB%8C سعید نفیسی]، [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C_%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1 ملکالشعرا بهار]، [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C رشید یاسمی]، [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B1_(%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1) محمدحسین شهریار] و... در خانه آنان برگزار میشد. در این انجمن [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85_%D8%AD%D8%A7%D9%84%D8%AA ابوالقاسم حالت] و [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C غلامرضا روحانی] نیز شعرهای فکاهی میخواندند. فخرعظما نیز در این انجمن سخنرانی میکرد و شعر میخواند.<ref>بهبهانی، سیمین (1390). ''با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوش''ت. تهران: سخن. صص21-215.</ref> قطعه زیر از اشعار فخرعادل خلعتبری است: | ||
جهان زن نه همین زلف پرشکن باشد | جهان زن نه همین زلف پرشکن باشد | ||
سطر ۴۴: | سطر ۵۰: | ||
بکوش ای زن و بر تن زعلم جامه بپوش | بکوش ای زن و بر تن زعلم جامه بپوش | ||
خوش آنزمان که چنین | خوش آنزمان که چنین جامهات بتن باشد | ||
به چشم فخر، دانش زبسکه شیرین است | به چشم فخر، دانش زبسکه شیرین است | ||
همیشه در طلبش همچو کوهکن باشد<ref name=":0" /> | همیشه در طلبش همچو کوهکن باشد<ref name=":0" /> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
سطر ۵۷: | سطر ۶۴: | ||
# [https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicAdvancedSearch.do?command=NEW_SEARCH&classType=0&pageStatus=1 سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران] | # [https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/bibliographicAdvancedSearch.do?command=NEW_SEARCH&classType=0&pageStatus=1 سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران] | ||
#[https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C ویکیپدیای فارسی] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۰
فخرعظمی (عظما) ارغون (فخرعادل خلعتبری) (1279 ـ 1344) روزنامهنگار، نویسنده، شاعر، موسیقیدان، مؤسس مدرسه و فعال حقوق زنان بود.
زندگینامه
فخرعظمی ارغون (فخرعادل خلعتبری) در سال 1279 متولد شد.[۱] پدرش مرتضی قلی ارغون ملقب به مکرمالسلطان از افسران بلندپایه دوره قاجار و مادرش قمرخانم عظمتالسلطنه بود. او زبان فارسی، آشنایی با نظم و نثر کهن فارسی، زبان عربی، فقه و اصول فلسفه را با دو برادر و فرزندان اقوام در یک مکتبخانه خصوصی آموخت. مقدمات فن شعر را نیز فراگرفت.[۱] زبان فرانسه را از معلمی سوئیسی به نام مادام مرون ـ از مهاجرانی که سالها همراه شوهرش در خانه پدری او، زندگی میکردند- فرا گرفت و در رشته زبان فرانسه از مدرسه فرانکو پرسان دیپلم گرفت.[۲]فیزیک و شیمی و ریاضی را از آقاشیخ کاظم یزدی به او آموخت. با موسیقی نیز به خوبی آشنا بود و تار مینواخت. دایی کوچک او، ارفعالملک، استاد موسیقی بود و فخری ذوق موسیقی را از او به ارث برده بود. موسیقی اصیل ایرانی را از یک زن کلیمی به نام خانم جان مشّاق آموخت. وقتی فخری هفت دستگاه را فراگرفت، به توصیهی ارفعالملک برای فراگرفتن گوشههای مهجور به شاگردی عبدالله خان دودانگه پذیرفته شد.[۳]در مدرسه عالی آمریکایی به تحصیل زبان انگلیسی پرداخت[۴]و به علاوه در مدرسه ژاندارک نیز تحصیل کرد و گواهینامه پایان تحصیلات این دو مدرسه را اخذ کرد.[۱] گلدوزی و خیاطی را نیز آموخت و تابلوهای گلدوزی زیادی از خود به یادگار گذاشت.[۴]
ازدواج و فرزندان
او در سال 1303ش با عباس خلیلی، نویسنده و مدیر روزنامه اقدام ازدواج کرد. این ازدواج پس از ارسال سرودهای سیاسی به روزنامه اقدام بود که موجب آشنایی فخرعظمی ارغون با عباس خلیلی ناشر آن روزنامه شد.[۵]ثمره این ازدواج شاعر مشهور، سیمین بهبهانی، بود. ازدواج فخرعظمی با خلیلی موفق نبود و سرانجام به جدایی انجامید.[۱] بر خلاف خلیلی، همسر دوم فخرعظمی، جمالالدین خلعتبری ملقب به عادلالسلطان، شاعر و داستاننویس نبود، هرچند در روزنامهنگاری با همسرش همکار بود.
ثمره این ازدواج سه فرزند به نامهای عادلدخت (ترانه سهراب) شاعر و عادلنژاد خلعتبری (غوغا) و عادلفر خلعتبری (دلپر) است. اشعار ترانه سهراب در بعضی از جراید منتشر شده است.[۴]دو فرزند دیگر او به نام عادلبانو و عادلپور در کودکی به مرض دیفتری فوت کردند.
سیمین و دلپر و ترانه و غوغا همگی طبع شعر را از مادر به ارث بردهاند و هریک جداگانه دیوان اشعاری دارند.[۲] فخرعظمی پس از ازدواج با عادل خلعتبری بنا به خواست همسرش، نام خود را به فخرعادل تغییر داد.
فعالیتهای فرهنگی و سیاسی
ارغون از سال 1297 وارد کارهای هنری و فرهنگی شد و با همکاری عدهای به تأسیس جمعیت نسوان وطنخواه ایران اقدام کرد.[۴]او از سال 1304 تا 1308 شمسی عضو این جمعیت بود.[۱]
او در همان سالها به تدریس زبان فرانسه در دبیرستانهای آن زمان یعنی مدرسه ناموس و دارالمعلمات اشتغال ورزید، به گونهای که بسیاری از بانوان تحصیلکرده آن دوران از شاگردان او بودند.[۱] فخرعظمی در سال 1316 به معاونت تعلیمات نسوان وزارت معارف برگزیده شد و یک سال در این سمت فعال بود و شماری از بانوان را در خدمات اداری و آموزشی استخدام کرد. پس از آن به شغل تدریس که حرفهی مورد علاقهاش بود بازگشت. او در دبیرستان پسرانهی پهلوی به تدریس زبان فرانسوی پرداخت و سه سال در این سمت باقی ماند.[۶]
فخرعظمی عضو فعال کانون بانوان بود و سخنرانیهای زیادی در انجمن ایراد میکرد.[۴]او از شهریور 1320 ش به عضویت حزب دمکرات درآمد. فخر عظما از جمله کسانی بود که در تأسیس دبیرستان دختران نقش داشت. او بعد از شهریور 1320 امتیاز روزنامه آزادی خلق را گرفت و دبستان و دبیرستان بانوان را در خیابان شاپور و امیریه تأسیس کرد.[۲]
فخرعادل خلعتبری 8 سال پیش از مرگش برای دیدار فرزندان به واشنگتن رفت، ولی کسالت شدید مانع از بازگشت او به وطن شد و نهایتاً در اسفند 1344 درگذشت.[۷][۲]بنا به وصیت او پیکرش به وطن بازگردانده شد و در جوار شیخ صدوق در ابن بابویه به خاک سپرده شد.[۴]
روزنامهنگاری
فخرعظما از سال 1311 به بعد سردبیری روزنامه آینده ایران را به عهده داشت و در همین سال با عادل خلعتبری مدیر و صاحب امتیاز این روزنامه ازدواج کرد. جمالالدین خلعتبری ملقب به عادلالسلطان وکیل دادگستری بود و با روزنامههای نجات وطن و عظمت اسلام همکاری میکرد. سردبیری روزنامه آینده ایران که امتیاز آن به نام عادل خلعتبری بود را از سال سوم فخرعظمی با نام فخرعادل خلعتبری برعهده گرفت. صاحب امتیاز روزنامه نامه بانوان ایران نیز عادل خلعتبری بود که سردبیری آن را فخرعظمی برعهده داشت.[۸]روزنامه نامه بانوان ایران پس از چندین شماره به دلایلی همچون ناتوانی مالی، تعطیل شد.[۹][۲]
فخرعظمی ارغون از جمله نویسندگانی بود که در داستانهایش سختیهای زندگی دختران و زنان را تصویر کرد. او در داستان ازدواج اجباری که از نخستین شماره سال دوم روزنامه آینده ایران پیاپی منتشر میشد، سرگذشت غم بار دختری را روایت میکند که پدرش از جهالت او را به ازدواجی ناشایست واداشته است. پس از انتشار چندین فصل از این داستان، فخرعظمی داستان دیگری با عنوان سرگذشت یک زن نوشت که، به گفته او، تاریخچه حیات زنی است شاعر و حاوی نکات اخلاقی و ادبی و اجتماعی و مطالب شیرین و متناسب؛ و به عنوان درسی آموزنده و الگویی برای دختران جوان منتشر میشود. در هر شماره آینده ایران مقالههایی درباره نسوان منتشر میشد و یکی از پاورقیهای آن، موی زنها، را آقای سلطانه نوشته بود.[۱۰]
اشعار
انجمن ادبی دانشوران نیز به همت فخرعظما و همسرش، عادل خلعتبری و با حضور و سخنرانی افرادی چون سعید نفیسی، ملکالشعرا بهار، رشید یاسمی، محمدحسین شهریار و... در خانه آنان برگزار میشد. در این انجمن ابوالقاسم حالت و غلامرضا روحانی نیز شعرهای فکاهی میخواندند. فخرعظما نیز در این انجمن سخنرانی میکرد و شعر میخواند.[۱۱] قطعه زیر از اشعار فخرعادل خلعتبری است:
جهان زن نه همین زلف پرشکن باشد
نه عارض چو گل و غنچه دهن باشد
جمال زن به حقیقت کمال عفت اوست
چنین زنی همه جا شمع انجمن باشد
صبا زقول من این نکته را بپرس از شیخ
چرا ضعیفه در این ملک نام من باشد
اگر ضعیفه منم از چه رو به عهده من
وظیفه پرورش مرد پیلتن باشد
بکوش ای زن و بر تن زعلم جامه بپوش
خوش آنزمان که چنین جامهات بتن باشد
به چشم فخر، دانش زبسکه شیرین است
همیشه در طلبش همچو کوهکن باشد[۴]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ کراچی، روحانگیز (1374). اندیشهنگاران زن در شعر مشروطه. تهران: دانشگاه الزهرا. ص117.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ پیرنیا، منصوره (1374). سالار زنان ایران. واشنگتن: مهر ایران. ص65.
- ↑ بهبهانی، سیمین (1390). با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت. تهران: سخن. ص36.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ خشایار وزیری، فخری (قویمی) (1352). کارنامه زنان مشهور ایران. تهران: وزارت آموزش و پرورش. صص118-120.
- ↑ پروین، ناصرالدین (1393). فخرعظمی ارغون؛ مادر شاعر و روزنامهنگار سیمین بهبهانی. بخارا. مرداد و شهریور 1393. شماره 101. صص139 تا 143.
- ↑ بهبهانی، سیمین (1390). با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت. تهران: سخن. ص269.
- ↑ بهبهانی، سیمین (1390). با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت. تهران: سخن. ص474.
- ↑ پروین، ناصرالدین (1393). فخرعظمی ارغون؛ مادر شاعر و روزنامهنگار سیمین بهبهانی. بخارا. مرداد و شهریور 1393. شماره 101. صص139 تا 143 به نقل از صدرهاشمی، محمد (1363). تاریخ جراید و مجلات ایران. ج2. اصفهان: کمال. ردیف 265.
- ↑ بهبهانی، سیمین (1390). با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت. تهران: سخن. ص223.
- ↑ عابدینی، حسن (1401). دختران شهرزاد: زنان نویسنده ایرانی. ویراستار احمد سمیعی گیلانی. تهران: نشر چشمه. ص66 به نقل از محمدی، محمدهادی؛ قایینی، زهره (1381). تاریخ ادبیات کودکان ایران. ج5. تهران.
- ↑ بهبهانی، سیمین (1390). با مادرم همراه: زندگینامهی خودنوشت. تهران: سخن. صص21-215.
پیوند به بیرون
نویسنده: هانیه قهرمانی