تفاوت میان نسخههای «بختگشایی»
Boroujerdi (بحث | مشارکتها) |
Boroujerdi (بحث | مشارکتها) جز |
||
سطر ۱۸: | سطر ۱۸: | ||
پارتی: /baxt/ تقسیم شده، baxtaγ قسمت، بهر، سهم<ref>حسندوست، محمد (1393''). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی''. ج1. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ذیل مدخل.</ref> | پارتی: /baxt/ تقسیم شده، baxtaγ قسمت، بهر، سهم<ref>حسندوست، محمد (1393''). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی''. ج1. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ذیل مدخل.</ref> | ||
=== زمان === | |||
در همه ایام سال امکان انجام مراسم بخت گشایی وجود داشت ، اما برخی زمانها به صورت اختصاصی برای این اعمال در نظر گرفته شده بود. روز بیست و هفتم ماه رمضان ـ روز قتل ابن ملجم ـ غروب سه شنبه آخر سال، یعنی شب چهارشنبه سوری و همچنین روز سیزده بدر روزهای خاصی یودند که برخی آیینهای ویژه برای بخت گشایی در آنها انجام میگرفت، اما بعضی مراسم دیگر بود که همه وقت می شد انجام بشود. | |||
==== بیست و هفتم رمضان ==== | |||
یکی دیگر از مراسم بخت گشایی مخصوص روز بیست و هفتم ماه رمضان، این بود که دختر همراه مادر و یا نزدیکان خود، سر صلوة ظهر بالای گلدسته مسجد بزرگ شهر می رفت و هنگامی که مردها دسته دسته برای وضو گرفتن و نماز خواندن وارد مسجد می شدند، چادر سیاه دختر را از بالای گلدسته پایین می انداختند. اگر چادر سر مرد عمامه ای می افتاد، حتماً شوهر آینده از عمامه ای می شد، و اگر سر مرد کلاهی می افتاد، شوهر آینده کلاهی بود. اما اگر چادر به زمین می افتاد، معلوم می شد که آن سال از شوهر خبری نیست و باید تا سال آینده صبر کند.<ref name=":0">سعدوندیان، سیروس (1380). ''خاطرات مونس الدوله''. تهران: زرین. صص109-115.</ref> <ref>کتیرایی، محمود (1378). ''از خشت تا خشت''. تهران: ثالث. صص120-121.</ref>اعمال دیگری نیز این شب داشت که از عصر آن، دخترها و بیوه زن ها به طرف (توپ مروارید) که توپی مفرغی بزرگ بر روی دو چرخ و بر بالای سکوئی بود و در جای پیکره فعلی میدان ارک، مقابل وزارت اطلاعات، قرار داشت رو می آوردند و جهت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار می شدند و سُر می خوردند و این کار را مجرب ترین عملی می دانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر می روند.<ref>شهری، جعفر (1371). ''طهران قدیم''. ج3. تهران: معین. ص364.</ref> | |||
==== شب چهارشنبه سوری ==== | |||
مراسم بخت گشایی که شب چهارشنبه سوری انجام می گرفت بین صورت بود که گوشه چادر دختر خانه مانده را سوراخ می کردند و قفلی از آن رد می کردند و قفل را می بستند. بعد، دختر با یکی از زنهای مسن فامیل خود سر چهار راه می ایستاد و هر مردی که از آنجا می گذشت، پیرزن از او می پرسید ای آقا! اسم شما محمد است؟ اسم شما علی است؟ اگر جواب مثبت بود، کلید قفل را به دست آن مرد می داد و خواهش می کرد قفل را باز کند. بعد، یک مشت نقل و نبات به آن مرد می داد و به این ترتیب گره بی شوهر ماندن دختر به دست یک مرد باز می شد و این به فال نیک گرفته می شد. | |||
اما مهمتر از همه، سوار شدن روی توپ مروارید در شب چهارشنبه سوری بود که نه تنها از تهران، بلکه از شهرهای دیگر هم، دخترهای خانه مانده را برای بخت گشایی و سوار شدن روی توپ مروارید به تهران می آوردند. آن روزها، توپ مروارید را روی یک تپه بلندی توی میدان ارک کار گذاشته بودند. دور تا دور آن تپه نرده آهن و در آهن بود که قفل و کلید داشت و چند تا سرباز نگاهبان توپ بودند. توی تپه هم درخت و چمن کاشته بودند. اگر بچه ای نحسی می کرد و یا زنی دچار حمله و غش می شد، شب های چهارشنبه نزدیک غروب آفتاب آن زن یا بچه را از زیر توپ مروارید رد می کردند.<ref name=":0" /> | |||
==== آش نخود ==== | |||
یکی هم آش نخود لااله الاالله بود که می گفتند برای بخت گشایی معجزه می کند. به این ترتیب که پیرزن نمازخوان دعاخوانی از اول ماه رمضان یک کیسه نخود و ده تسبیح صد دانه برمی داشت؛ موقع نماز توی مسجد می برد و کیسه را جلوی زنان می گذاشت و تسبیح را دست شان می داد که هرقدر می توانند، برای بخت گشایی یک دختر دم بخت لااله الاالله بگویند و به نخودها بدمند. | |||
خانم ها هم برای ثواب دانه تسبیح می شمردند و لااله الاالله می گفتند. همین که یک دوره تسبیح تمام می شد، آن تسبیح را توی کیسه نخود می انداختند به طوری که تا آخر ماه رمضان تعداد زیادی تسبیح توی کیسه نخود می افتاد. شب آخر ماه رمضان، آن کیسه نخود را زیر سر دختر دم بخت می گذاشتند و صبح روز عید با آن نخود لااله الاالله آش رشته می پختند و به فقرا و همسایه ها می دادند و التماس دعا می گفتند که دختر دم بخت در ظرف آن سال شوهر کند.<ref name=":0" /> | |||
==== سفره بی بی حور بی بی نور ==== | |||
یکی دیگر از مراسم بخت گشایی این بود که سفره بی بی حور بی بی نور پهن می کردند. مزار بی بی حور و بی بی نور در شهر گرگان است و متولی مزار این دو بی بی، زن سیدی است که زن های شهر گرگان خیلی به این دو [[بیبی]] عقیده دارند. حنا روی قبر بی بی حور و بی بی نور می گذارند و به سر دختر خانه مانده می بندند تا بختش باز شود. | |||
سفره بی بی حور و بی بی نور بدین گونه بود که سفره سفیدی پهن می کردند و شیر برنج و ماست و شیر و پنیر و کره و حلوا توی سفره می چیدند و اطراف سفره شمع روشن می کردند و اسپند دود می نمودند و زن روضه خوانی بالای سفره می نشست و یک مجلس روضه می خواند. خانم های اطراف سفره گریه می کردند. پس از اتمام روضه خوانی غذاهای درون سفره را تقسیم می کردند و از خدا می خواستند که بخت آن دختر هرچه زودتر باز شود. | |||
==== آجیل مشکل گشا ==== | |||
آجیل مشکل گشا برای بخت گشایی دختران خیلی مرسوم بود، بدین ترتیب که مادر یا نزدیکان زنانه دختر پولی برمی داشت و در یک دکان آجیل فروشی، که رو به قبله داشت، می رفت و پول را توی دست آجیل فروش می گذارد و می گفت آجیل مشکل گشا بده. آجیل فروش کیسه یا دستمال آن زن را می گرفت و هفت قلم آجیل که عبارت بود از کشمش سبز، توت خشک، پسته، بادام، فندق، شکر پنیر، مغز گردو را درون کیسه میریخت و می گفت خدا مشکل از کارت بگشاد. آن زن به خانه می آمد و دختر دم بخت و چند زن دیگر را دور هم می نشاند و مشغول شکستن پسته و فندق و درآوردن هسته خرما و پاک کردن نخودچی و گرفتن دم کشمش سبز می شدند و همین طور که مشغول پاک کردن آجیل بودند، پیرزنی که رو به قبله نشسته بود، داستان آجیل مشکل گشا را می گفت و حاضرین سرتا پا گوش می شدند. | |||
نسخهٔ ۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۴۳
بختگشایی به معنای توسل به اعمال خاصی برای باز کردن بخت بسته دختران است. سن ازدواج معمولاً همان سن رسیدن به تکلیف شرعی دختران یعنی نه سال به حساب میآمد، اما این سن بر حسب زمان و منطقه جغرافیایی متفاوت است. از همین رو اگر دختری به سن ازدواج میرسید و هنوز ازدواج نکرده بود باور عامه بر این بوده و هنوز هست که بخت او به دلیل یک عامل ماورائی مانند سحر و جادوی بدخواهان یا اقبال شوم بسته شده است. لذا باید برای گشودن این بخت متوسل به اعمالی شد. این اعمال معمولاً خواندن اوراد یا انجام کارهایی است که به باور عامه با انجام آنها سحر و جادو باطل شده یا بداقبالی از میان رفته و برای دختر، همسری مناسب یافت میشود.
ساختواژه
بخت به معنای قسمت و بهره و نصیب و نیز به معنای اقبال، سعادت و دولت است، اما برای دختران به معنی شوهر است. لذا دختر دمبخت، یعنی دختری که به سن ازدواج رسیده است. سفید بخت یعنی زنی که همسر و زندگی مناسب و درخوری دارد، سیاهبخت یعنی زنی که در زندگی مشترک دچار شکست شده یا همسرش را از دست داده است. به خانه بخت رفتن به معنای شوهر کردن است. زن یک بخته یعنی زنی که یک بار ازدواج کرده است. دو بخته یعنی زنی که یک بار شوهرش را از دست داده و مجدداً ازدواج کرده باشد.
بخت گشایی یک اسم مرکب است که از بخت و گشایی تشکیل شده است. بخت اسم
و گشا اسم فاعل از مصدر گشادن ( گشودن) به معنای باز کردن است. ی میانجی و ی اسم مصدری
فارسی میانه: /baxt/
ایرانی باستان: /baxta/ (صفت مفعولی) تقسیم شده، معین، مقدّر، مشتق از ریشه /bag-/ تقسیم کردن، اختصاص دادن
اوستایی: /baxta-/ معین، مقرر؛ سهم، بخش، بهر
سنسکریت: /bhaktaʼ-/ معین، مقرّر
پارتی: /baxt/ تقسیم شده، baxtaγ قسمت، بهر، سهم[۱]
زمان
در همه ایام سال امکان انجام مراسم بخت گشایی وجود داشت ، اما برخی زمانها به صورت اختصاصی برای این اعمال در نظر گرفته شده بود. روز بیست و هفتم ماه رمضان ـ روز قتل ابن ملجم ـ غروب سه شنبه آخر سال، یعنی شب چهارشنبه سوری و همچنین روز سیزده بدر روزهای خاصی یودند که برخی آیینهای ویژه برای بخت گشایی در آنها انجام میگرفت، اما بعضی مراسم دیگر بود که همه وقت می شد انجام بشود.
بیست و هفتم رمضان
یکی دیگر از مراسم بخت گشایی مخصوص روز بیست و هفتم ماه رمضان، این بود که دختر همراه مادر و یا نزدیکان خود، سر صلوة ظهر بالای گلدسته مسجد بزرگ شهر می رفت و هنگامی که مردها دسته دسته برای وضو گرفتن و نماز خواندن وارد مسجد می شدند، چادر سیاه دختر را از بالای گلدسته پایین می انداختند. اگر چادر سر مرد عمامه ای می افتاد، حتماً شوهر آینده از عمامه ای می شد، و اگر سر مرد کلاهی می افتاد، شوهر آینده کلاهی بود. اما اگر چادر به زمین می افتاد، معلوم می شد که آن سال از شوهر خبری نیست و باید تا سال آینده صبر کند.[۲] [۳]اعمال دیگری نیز این شب داشت که از عصر آن، دخترها و بیوه زن ها به طرف (توپ مروارید) که توپی مفرغی بزرگ بر روی دو چرخ و بر بالای سکوئی بود و در جای پیکره فعلی میدان ارک، مقابل وزارت اطلاعات، قرار داشت رو می آوردند و جهت بخت گشایی از زیر آن رد شده، بر لوله آن سوار می شدند و سُر می خوردند و این کار را مجرب ترین عملی می دانستند که با آن تا سال دیگر به خانه شوهر می روند.[۴]
شب چهارشنبه سوری
مراسم بخت گشایی که شب چهارشنبه سوری انجام می گرفت بین صورت بود که گوشه چادر دختر خانه مانده را سوراخ می کردند و قفلی از آن رد می کردند و قفل را می بستند. بعد، دختر با یکی از زنهای مسن فامیل خود سر چهار راه می ایستاد و هر مردی که از آنجا می گذشت، پیرزن از او می پرسید ای آقا! اسم شما محمد است؟ اسم شما علی است؟ اگر جواب مثبت بود، کلید قفل را به دست آن مرد می داد و خواهش می کرد قفل را باز کند. بعد، یک مشت نقل و نبات به آن مرد می داد و به این ترتیب گره بی شوهر ماندن دختر به دست یک مرد باز می شد و این به فال نیک گرفته می شد.
اما مهمتر از همه، سوار شدن روی توپ مروارید در شب چهارشنبه سوری بود که نه تنها از تهران، بلکه از شهرهای دیگر هم، دخترهای خانه مانده را برای بخت گشایی و سوار شدن روی توپ مروارید به تهران می آوردند. آن روزها، توپ مروارید را روی یک تپه بلندی توی میدان ارک کار گذاشته بودند. دور تا دور آن تپه نرده آهن و در آهن بود که قفل و کلید داشت و چند تا سرباز نگاهبان توپ بودند. توی تپه هم درخت و چمن کاشته بودند. اگر بچه ای نحسی می کرد و یا زنی دچار حمله و غش می شد، شب های چهارشنبه نزدیک غروب آفتاب آن زن یا بچه را از زیر توپ مروارید رد می کردند.[۲]
آش نخود
یکی هم آش نخود لااله الاالله بود که می گفتند برای بخت گشایی معجزه می کند. به این ترتیب که پیرزن نمازخوان دعاخوانی از اول ماه رمضان یک کیسه نخود و ده تسبیح صد دانه برمی داشت؛ موقع نماز توی مسجد می برد و کیسه را جلوی زنان می گذاشت و تسبیح را دست شان می داد که هرقدر می توانند، برای بخت گشایی یک دختر دم بخت لااله الاالله بگویند و به نخودها بدمند.
خانم ها هم برای ثواب دانه تسبیح می شمردند و لااله الاالله می گفتند. همین که یک دوره تسبیح تمام می شد، آن تسبیح را توی کیسه نخود می انداختند به طوری که تا آخر ماه رمضان تعداد زیادی تسبیح توی کیسه نخود می افتاد. شب آخر ماه رمضان، آن کیسه نخود را زیر سر دختر دم بخت می گذاشتند و صبح روز عید با آن نخود لااله الاالله آش رشته می پختند و به فقرا و همسایه ها می دادند و التماس دعا می گفتند که دختر دم بخت در ظرف آن سال شوهر کند.[۲]
سفره بی بی حور بی بی نور
یکی دیگر از مراسم بخت گشایی این بود که سفره بی بی حور بی بی نور پهن می کردند. مزار بی بی حور و بی بی نور در شهر گرگان است و متولی مزار این دو بی بی، زن سیدی است که زن های شهر گرگان خیلی به این دو بیبی عقیده دارند. حنا روی قبر بی بی حور و بی بی نور می گذارند و به سر دختر خانه مانده می بندند تا بختش باز شود.
سفره بی بی حور و بی بی نور بدین گونه بود که سفره سفیدی پهن می کردند و شیر برنج و ماست و شیر و پنیر و کره و حلوا توی سفره می چیدند و اطراف سفره شمع روشن می کردند و اسپند دود می نمودند و زن روضه خوانی بالای سفره می نشست و یک مجلس روضه می خواند. خانم های اطراف سفره گریه می کردند. پس از اتمام روضه خوانی غذاهای درون سفره را تقسیم می کردند و از خدا می خواستند که بخت آن دختر هرچه زودتر باز شود.
آجیل مشکل گشا
آجیل مشکل گشا برای بخت گشایی دختران خیلی مرسوم بود، بدین ترتیب که مادر یا نزدیکان زنانه دختر پولی برمی داشت و در یک دکان آجیل فروشی، که رو به قبله داشت، می رفت و پول را توی دست آجیل فروش می گذارد و می گفت آجیل مشکل گشا بده. آجیل فروش کیسه یا دستمال آن زن را می گرفت و هفت قلم آجیل که عبارت بود از کشمش سبز، توت خشک، پسته، بادام، فندق، شکر پنیر، مغز گردو را درون کیسه میریخت و می گفت خدا مشکل از کارت بگشاد. آن زن به خانه می آمد و دختر دم بخت و چند زن دیگر را دور هم می نشاند و مشغول شکستن پسته و فندق و درآوردن هسته خرما و پاک کردن نخودچی و گرفتن دم کشمش سبز می شدند و همین طور که مشغول پاک کردن آجیل بودند، پیرزنی که رو به قبله نشسته بود، داستان آجیل مشکل گشا را می گفت و حاضرین سرتا پا گوش می شدند.
منابع
- ↑ حسندوست، محمد (1393). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. ج1. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ذیل مدخل.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ سعدوندیان، سیروس (1380). خاطرات مونس الدوله. تهران: زرین. صص109-115.
- ↑ کتیرایی، محمود (1378). از خشت تا خشت. تهران: ثالث. صص120-121.
- ↑ شهری، جعفر (1371). طهران قدیم. ج3. تهران: معین. ص364.